۱۳۸۵ اسفند ۳, پنجشنبه
۱۳۸۵ بهمن ۱۵, یکشنبه
29
تولد بیست و نه سالگی هم حال و هوای خودشو داشت. سالِ دیگه از دهی بیست زندگیم میرم بیرون ولی هنوز احساس میکنم که از دوازده سالگیم زمانی نگذشته. نمیدونم چرا اما این چندین سال زیادی زود گذشتن. کنار مامان بابا و نوشین نبودن هم که دیگه قوز بالا قوز شده... خدایا شکرت برای پیام. برام کیک خوشمزه خریده بوده و کلی نازم کرد که طبق معمولِ همهی تولدام دپرس نشم!
خلاصه که داریم همینطور بزرگتر و بزرگتر میشیم و هنوزم نمیدونیم داریم چکار میکنیم.
خلاصه که داریم همینطور بزرگتر و بزرگتر میشیم و هنوزم نمیدونیم داریم چکار میکنیم.
اشتراک در:
پستها (Atom)