کسانی که این وبلاگ رو چند وقته میخونن دیگه می دونن که سابقهی زمین خوردنِ من بسیار درخشانه. یادتونه می گفتم یه مادربزرگِ گیلکی دارم که خیلی بیهوا زمین میخوره و خیلی خونسرد فقط پا می شه میگه «بَکَتَم»؟ خب به هر حال همون خون توی رگهای منم جریان داره و سنتِ مادربزرگم رو ادامه میدم!
کلاً این چند وقته بلا زیاد سرم اومده! اولاً که شدیداً کهیر میزنم! از بچگی این مشکل رو داشتم. هی میآد و میره. این دفعه بعد از چندین سال دوباره شروع شده و بعد از ۳ ماه و نیم هنوز تموم نشده. مجبورم هر روز قرص ضدحساسیت بخورم وگرنه تمام تنم میشه پر کهیر و بعد کمکم میره توی تنم. یعنی یهو دیگه نمیتونم نفس بکشم و میفهمم که زده توی ریهام! یا چشمم باد میکنه یا لبم! دکترم فرستادم پهلوی یه متخصص الرژی. دخترِ ایرانیه. میگه به چیزِ خاصی حساسیت ندارم بلکه اون موقعی که این حالتِ اتو ایمنی در بدنم ایجاد میشه به همه چیز حساسیت میدم، حتی آب یا هوا!
برای تشخیص این ماجرا کلی هی از من خون میگیرن. فشارم که کلاً پایینه و بعد هی ۶ شیشه ۶ شیشه خون دادن بالاخره اون روز توی پارکینگ آزمایشگاه ولو شدم! یه ور پام قالبی کنده شد! هنوزم خوب نشده. هفتهی پیش با پیام رفته بودیم ورزش و افتادم رو تِرِدمیلِ در حال حرکت! زانوام که له شدن و چونهم هم خورد روش یه چند بار تا بالاخره تونستن خاموشش کنن! خیلی شانس آوردم گردنم نشکست!
خلاصه که کلی مشغول بودم به پانسمان بازی! به غیر از اون سرِ کار جدید مشغولم به یاد گرفتنِ سیستم. روزی حدوداً ۱۰۰ کیلومتر رانندگی میکنم برای رفتن و برگشتن روی هم! فعلاً که هر چی خونه اون ورا دیدیم یا در و دیوار نداره یا خیلی کوچیکه یا تو یه محلهی فجیعه! حالا ببینیم چی میشه!
خب شماها همه خوبین؟! :)