تو این دو ماهه همهی حواسمون به ایران بوده. هم من هم پیام از طرق مختلف دنبال آخرین خبرا بودیم و دلمون برای همه شور زده و امیدی گوشهی دلمون خونه کرده. اما حالا که دوباره این دادگاههای مسخره رو راه انداختن و تازه دَریتر و وحشیتر هم شدن دیگه اثری از اون امید تو دلِ من که نمونده اما پیام هنوز امیدواره. من همیشه گفتم که با حمله یا دخالت هر کشور خارجی به و در ایران مخالفم و مردم ایران باید خودشون به این آگاهی برسَن که دیگه بَسه. همونطوری که همیشه گفتم معتقدم که این شرایط در چند نسل بعد ما امکانپذیره و تنها راهش بالا بردنِ سطح فرهنگ اجتماعی و سیاسی از سن پایین در نسلهای جدیدِ ایرانه.
همیشه گفتم که نیروی اطلاعاتیِ ایران و سپاه و بسیچ شدیداً خطرناکن و انقلابِ مردمی با خونریزیِ فراوان و بیدلیل خواهد بود و هیچوقت راهِ خوبی نیست. جونِ هیچ انسانی رو نباید فدایِ عطش خونِ این کثافتا کرد. تنها راهش همون اصلاحاتِ تدریجیه از درون. یک اقلیتِ وحشی و قوی (از نظر نظامی) در ایران هست و مردمِ بیگناه رو بدون لحظهای تردید میکشه و خوابِ شبش هم به هم نمیخوره چون اولاً شستشوی مغزی شده که داره از اسلام و ولایت حفاظت میکنه و هیچ کارِ بدی نکرده و بلکه ثواب هم کرده و دوماً از نظر مادی یه سریشون خوب پشتیبانی میشن و بعضی اصلاً خرجِ زندگیشون با چماق به دستی برای این جلادا، در میآد. با بالا رفتن فرهنگ این اقلیت هی کوچکتر و کوچکتر میشه.
در هر حال این حرکتهای مردمی نشون میدن که مردمِ واقعی و عادی در ایران دارن کم کم خسته میشن و این رژیم که فقط به لطف زورِ چماقداراش رو کاره، باید تغییر کنه. تنها چیزی که خیلی عذابم میده خونهاییِه که ریخته میشه. میگن بدون خون انقلاب نمیشه کرد. منم میگم به همین خاطره که هیچ انقلابی موفق نبوده... به امید روزی که در ایران آرامش و خوشی و سربلندی برقرار بشه بدون خشونت و بدون خونِ بیگناهان.