۱۳۸۴ تیر ۸, چهارشنبه
۱۳۸۴ تیر ۷, سهشنبه
مخرج یا مدخل، مسئله این است!!!!
امروز یه سری عکس بهم نشون دادن از یه گروهِ لختیها در یونان و خب ... این چند وقته داشتم فکر میکردم که کلاً من چقدر آدمِ خنثایی شدم! قبلاً وقتی در مورد همجنسگرایی و اینجور چیزا میشنیدم یا میدیدم اصلاً درکشون نمیکردم و راستش همیشه معتقد بودم که بر طبق قوانین طبیعت و محلهای تعبیه شده در بدن و کارکردشون همجنسگرایی فقط میتونه نتیجهی یه اختلال هورمونی باشه. الآن هم کماکان همین نظر رو دارم اما با یه فرق بزرگ! الآن دیگه برام خیلی عادیه دیدنِ اینجور آدمها و تازه فهمیدم دوستای خوبی هم هستن! مخصوصاً مردهای همجنسگرا!
اینا به احتمالِ خیلی خیلی زیاد تاثیرِ رسانههای اینجاست و حضورِ پررنگِ این عده از مردم. پریشب داشتیم میرفتیم بورلی هیلز یه مهمونی و تو راه از محلهی بارها و دیسکوهای gay ها رد شدیم و داشتم با خودم فکر میکردم آهان ببین شیده خانوم ۳ سال پیش یه پسر اوا خواهر دیدی تو ایران و دو کلمه اظهارنظر کردی و کلی فحش خوردی حالا اینجا رو ببین، نوشِ جان! :) راستش فکر کنم هیچوقت یه هوموفوبیک نبودم و فقط درست نمیشناختمشون و حالا اصلاً برام ناراحتکننده نیستن ولی خب مثل همهی پدیدههای غیرمعمول جالبن.
حالا این عکسهای لختیها رو دیدم دوباره به فکر فرو رفتم. اولین عکسالعملم شوک بود! اینا با زن و بچه و همسایه همه صاف صاف لخت مادرزاد میرن اینور اونور و بسکتبال بازی میکنن و اسکیتسواری میکنن و میرن مهمونی! ممممم... میگن اون سیبی که حوا جان گند زد و به خوردِ آدم داد در اصل میوهی دانایی بوده و تازه بعد از خوردنش یهو دیدن لختن و برای اولین بار از شرم خودشون رو پوشوندن و خدا هم انداختشون از بهشت بیرون و گفت برین دیگه جاتون اینجا نیست! حالا دارم فکر میکنم اینا واقعاً به اون جایی رسیدن که داناییشون رو بیخیال شدن یا اینکه حیا خوردن و یه آب روش (چون اصلاً کلاً حیا چیزِ بیخودیه) شایدم میخوان متفاوت باشن و مردم رو شوکه کنن و اینم یه نوع اعتراضه به مردمی که بردهی سر و وضعشون هستن!
خلاصه این دفعه دیگه خیلی راحت نیست قضاوت کردن! فکر کنم دیگه اصلاً یاد گرفتم که در جایگاه قاضی نشستن و ارزشگزاری کردن کارِ بیخودیه. واقعاً دیگه مرز بین خوب و بد، زشت و بد، خوشبخت و بدبخت، درست و غلط، نرمال و آنرمال مدخوشه و شاید موقعشه که تمامِ این پیشذهنیتها که جامعه، کتابا، تاریخ و آدمهای دیگه کردن تو سرمون رو کامل پاک کنیم و در کل زیاد قانون و تعریف تعیین نکنیم. فکر کنم اینطوری خیلی راحتتر میشه با مسائل روبرو شد و فهمیدشون!
شایدم من زیادی لیبرال دموکرات شدم یهویی!!!!
اینا به احتمالِ خیلی خیلی زیاد تاثیرِ رسانههای اینجاست و حضورِ پررنگِ این عده از مردم. پریشب داشتیم میرفتیم بورلی هیلز یه مهمونی و تو راه از محلهی بارها و دیسکوهای gay ها رد شدیم و داشتم با خودم فکر میکردم آهان ببین شیده خانوم ۳ سال پیش یه پسر اوا خواهر دیدی تو ایران و دو کلمه اظهارنظر کردی و کلی فحش خوردی حالا اینجا رو ببین، نوشِ جان! :) راستش فکر کنم هیچوقت یه هوموفوبیک نبودم و فقط درست نمیشناختمشون و حالا اصلاً برام ناراحتکننده نیستن ولی خب مثل همهی پدیدههای غیرمعمول جالبن.
حالا این عکسهای لختیها رو دیدم دوباره به فکر فرو رفتم. اولین عکسالعملم شوک بود! اینا با زن و بچه و همسایه همه صاف صاف لخت مادرزاد میرن اینور اونور و بسکتبال بازی میکنن و اسکیتسواری میکنن و میرن مهمونی! ممممم... میگن اون سیبی که حوا جان گند زد و به خوردِ آدم داد در اصل میوهی دانایی بوده و تازه بعد از خوردنش یهو دیدن لختن و برای اولین بار از شرم خودشون رو پوشوندن و خدا هم انداختشون از بهشت بیرون و گفت برین دیگه جاتون اینجا نیست! حالا دارم فکر میکنم اینا واقعاً به اون جایی رسیدن که داناییشون رو بیخیال شدن یا اینکه حیا خوردن و یه آب روش (چون اصلاً کلاً حیا چیزِ بیخودیه) شایدم میخوان متفاوت باشن و مردم رو شوکه کنن و اینم یه نوع اعتراضه به مردمی که بردهی سر و وضعشون هستن!
خلاصه این دفعه دیگه خیلی راحت نیست قضاوت کردن! فکر کنم دیگه اصلاً یاد گرفتم که در جایگاه قاضی نشستن و ارزشگزاری کردن کارِ بیخودیه. واقعاً دیگه مرز بین خوب و بد، زشت و بد، خوشبخت و بدبخت، درست و غلط، نرمال و آنرمال مدخوشه و شاید موقعشه که تمامِ این پیشذهنیتها که جامعه، کتابا، تاریخ و آدمهای دیگه کردن تو سرمون رو کامل پاک کنیم و در کل زیاد قانون و تعریف تعیین نکنیم. فکر کنم اینطوری خیلی راحتتر میشه با مسائل روبرو شد و فهمیدشون!
شایدم من زیادی لیبرال دموکرات شدم یهویی!!!!
۱۳۸۴ تیر ۶, دوشنبه
۱۳۸۴ تیر ۳, جمعه
آنجا ببر مرا كه شرابم نمی برد
خب مثل اینکه آقای احمدینژاد با اختلافِ رای خیلی زیادی برد و رییسجمهورمون شد. فقط دارم هی با خودم دعا دعا میکنم که این مصاحبه واقعاً درست باشه و اینا همه بازیهای سیاسی رفسنجانی بوده باشه.
امیدوارم که وضع از اینی که هست برای مردم سختتر نشه و خیلی امیدوارم که احمدینژاد به قولهاش برای رفاه بیشتر مردم عمل کنه.
فعلاً من فقط این آهنگ رو دارم گوش میکنم و به یادِ بابا و مامانم که به خاطر حرف من و برخلاف اعتقاداتِ خودشون رفتن و رای دادن گریه میکنم.
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پرکن پیاله را
كه این آب آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی برد
این جامها كه در پی هم می شود تهی
دریای آتش است كه ریزم به كام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد
من با سمند سركش و جادویی شراب
تا بیكران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های ژرف
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا كوچه باغ خاطره های گریز پا
تا شهر یادها
دیگر شرابم جز تا كنار بستر خوابم نمی برد
پر كن پیاله را
هان
ای عقاب عشق
از اوج قله های مه آلوده دور دست
پرواز كن
به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمی برد
آن بی ستاره ام كه عقابم نمی برد
در راه زندگی
با این همه تلاش و تقلا و تشنگی
با این كه ناله میكشم از دل
كه آب
آب
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر كن پیاله را
- فریدون مشیری
امیدوارم که وضع از اینی که هست برای مردم سختتر نشه و خیلی امیدوارم که احمدینژاد به قولهاش برای رفاه بیشتر مردم عمل کنه.
فعلاً من فقط این آهنگ رو دارم گوش میکنم و به یادِ بابا و مامانم که به خاطر حرف من و برخلاف اعتقاداتِ خودشون رفتن و رای دادن گریه میکنم.
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پرکن پیاله را
كه این آب آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی برد
این جامها كه در پی هم می شود تهی
دریای آتش است كه ریزم به كام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد
من با سمند سركش و جادویی شراب
تا بیكران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های ژرف
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا كوچه باغ خاطره های گریز پا
تا شهر یادها
دیگر شرابم جز تا كنار بستر خوابم نمی برد
پر كن پیاله را
هان
ای عقاب عشق
از اوج قله های مه آلوده دور دست
پرواز كن
به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمی برد
آن بی ستاره ام كه عقابم نمی برد
در راه زندگی
با این همه تلاش و تقلا و تشنگی
با این كه ناله میكشم از دل
كه آب
آب
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر كن پیاله را
- فریدون مشیری
۱۳۸۴ تیر ۱, چهارشنبه
من که میگم رای بدیم، حالا خود دانید
راستش رو بخواین دیگه خسته شدم بسکه با همه حرف زدم در مورد انتخابات. من قبلاً یه سری کامل گفتم در مورد کاندیداها و شرکت و تحریم در انتخابات چی فکر میکنم و گفتم که ایران فقط تهران و آدمهایی که تو اینترنت هستن نیست و انفعال هم بدترین راهِ ممکنه و ماهایی که خارج از ایرانیم واقعاً نباید برای اونایی که تو ایرانن تعیین تکلیف کنیم که تحریم کنن و مقاومت کنن و اعتراض کنن و این حرفا. هر وقت حاضر شدیم خودمون هم بریم پابهپاشون از این کارا بکنیم، از این حرفا میزنیم!
خلاصه که نظرِ خودم رو میدم و میگم معتقدم که باید از همین قدر آزادیای که داریم نگهداری کنیم و احمدینژاد یه خطرِ جدیه! ضایعتر از اینم نمیشه که کسی بیآد و بگه احمدینژاد بیآد بهتره چون بالاخره گندش درمیآد!!!!شماها خوابین مثل اینکه!! گندش خیـــــــــــــلی وقته که دراومده! دیگه از این بیشتر چقدر باید بیآد!!؟ تابلو آدم نکشتن که کشتن، در مقابلِ مردم نمیایستن که میایستن! روزنامه نمیبندن که میبندن. زندانی نمیکنن که میکنن! کتک نمیزنن که میزنن! از دین ابزاری استفاده نمیکنن که میکنن! پولِ مملکت رو بالا نمیکشن که میکشن! ببخشید یه سوال دارم، دیگه چکار باید بکنن که گندش درآد؟!!!
خب اگه هم دراومده منتظرین دقیقاً چی بشه؟ مردم برن خودشون رو به کشتن بدن که شما خوشحال شین و برگردین!؟ اقلاً رفسنجانی یه فناتیکِ مدهبیِ روانی نیست! معین آدمِ سالمی بود اما زورش نمیرسید به اینا. شاید رفسنجانی حالا که چارهی دیگهای نداریم بتونه اقلاً از پسرفت جلوگیری کنه.
من که میگم رای بدیم، حالا خود دانید.
خلاصه که نظرِ خودم رو میدم و میگم معتقدم که باید از همین قدر آزادیای که داریم نگهداری کنیم و احمدینژاد یه خطرِ جدیه! ضایعتر از اینم نمیشه که کسی بیآد و بگه احمدینژاد بیآد بهتره چون بالاخره گندش درمیآد!!!!شماها خوابین مثل اینکه!! گندش خیـــــــــــــلی وقته که دراومده! دیگه از این بیشتر چقدر باید بیآد!!؟ تابلو آدم نکشتن که کشتن، در مقابلِ مردم نمیایستن که میایستن! روزنامه نمیبندن که میبندن. زندانی نمیکنن که میکنن! کتک نمیزنن که میزنن! از دین ابزاری استفاده نمیکنن که میکنن! پولِ مملکت رو بالا نمیکشن که میکشن! ببخشید یه سوال دارم، دیگه چکار باید بکنن که گندش درآد؟!!!
خب اگه هم دراومده منتظرین دقیقاً چی بشه؟ مردم برن خودشون رو به کشتن بدن که شما خوشحال شین و برگردین!؟ اقلاً رفسنجانی یه فناتیکِ مدهبیِ روانی نیست! معین آدمِ سالمی بود اما زورش نمیرسید به اینا. شاید رفسنجانی حالا که چارهی دیگهای نداریم بتونه اقلاً از پسرفت جلوگیری کنه.
من که میگم رای بدیم، حالا خود دانید.
۱۳۸۴ خرداد ۳۱, سهشنبه
ای کاش من لندن بودم، ااااااای خداااااااا
آخه این به نظر شما انصافه که من لندن نیستم و نمیتونم برم کنسرتی که تمامِ عمرم حسرتش رو خوردم :(((((( آخه خدایا انصافت کجا رفته؟! من بلیطش رو میخوام :((((( مامااااااااااان، من کنسرتِ پینکفلوید میخوام :((((( کمـــــــــــــــــک!
۱۳۸۴ خرداد ۲۹, یکشنبه
۱۳۸۴ خرداد ۲۷, جمعه
۱۳۸۴ خرداد ۲۵, چهارشنبه
گاماس گاماس
خب دیدم که باید یه پستِ دیگه بنویسم در تکمیلِ پایینی.
ببینین من خودم همیشه غر زدم که خاتمی چرا این کار رو نکرد یا اون کار رو نکرد اما فقط کسانی که این دوران رو در ایران زندگی کردن هستن که میتونن بگن خاتمی چهها کرد. من هفت سال و دو ماه از هشت سالِ ریاست جمهوریِ خاتمی رو در ایران زندگی کردم و قبلش هم در ایران بودم همیشه و تا همین تابستون گذشته که به خاطرِ عشقم به پیام از ایران و خانواده و دوستام دل کندم، هیچوقت ازش خارج نشدم. ما در ایران درس خوندیم و کار کردیم؛ نوشتیم و خوندیم و دیدیم.
وای هیچوقت دوم خرداد ۱۳۷۶ رو یادم نمیره... اولین شمارههای روزنامهی جامعه... حال و هوای دانشگاه... آزادی بیان... خیلی خیلی کمتر شدنِ فشارِِ حزبالهیهای افسار گسیخته که دیگه از طرف وزراتخونهها حمایت نمیشدن... کسی که ایران نبوده نمیتونه فرق این پدیدهها رو با قبلش درک کنه. کسی که فضای خفهی دورانِ قبل از خاتمی رو ندیده باشه متوجه نمیشه که همین همایشهایی که زنان این روزها به این گستردگی برپا میکنن هیچوقت در دورانِ قبل از خاتمی چنین بازخورد و وسعتی نداشت.
ما همه از خاتمی معجزه میخواستیم. من به شخصه قهرمان نمیخواستم و هنوز هم احساس میکنم که از نیروی ماها میتونست بیشتر استفاده کنه، اما در عین حال هم فکر میکنم که در مراحل بحرانی خاتمی فقط سعی داشت جونِ مردم رو نجات بده که زیاد به اعتراضاتِ گاهی رادیکال راه نمیداد. فکر کنم که میدونست طرف مقابل برای نگه داشتن قدرت قادر به چه کارهایی هست و این وسط سعی داشت یه سری رو از به جونِ مردم افتادن دور کنه.
روزنامهها رو بستن، اما این مدت چند تا روزنامه چاپ شد؟ سطح مطالب و آزادیشون رو هیچوقت مقایسه کردین با دورههای قبل؟! کسی هیچوقت جرات داشت در مورد رفسنجانی و خامنهای (وقتی که رییسجمهور بودن) اینطور بگه و بنویسه که ما به خاتمی میتوپیم و اون با روی باز و لبخند گوش میکنه و سعی میکنه جوابگو باشه؟؟؟؟!
یه کم انصاف داشته باشیم. خاتمی با میانهروییِ واقعی خیلی جناحِ مقابل رو با آرامش و راهِ خودش عقب روند. اونایی که ایران نیستن و نبودن که هیچی اما خودمونیم اونایی که ایرانین کی فکر میکردین دخترا و پسرامون اینطوری بتونن بیآن بیرون؟! هنوز هم خیلی خیلی کار مونده برای انجام دادن و نمیتونیم انتظار داشته باشیم همه چیز یهویی خوب بشه و چون اون جناح دید که ما نمیخوایمشون دمش رو بذاره رو کولش و قدرت رو دو دستی بده و بره. مطمئنن خیلی مقاومت خواهد کرد که قدرت رو نگه داره و با بازی با دین و ایمونِ مردم به حکومتش ادامه بده. این وسط متوجه هستین که هر پواَنی رو خاتمی چطور گرفته؟
دیگه سر خودمون رو که نمیخوایم کلاه بذاریم. در هر حال مردم پای صندوق رای خواهند رفت و اونایی که رای نمیدن فکر نکنن که دارن چیز خاصی رو به گوشِ کسی میرسونن. اون پیغام رو هشت سال پیش با رای ۲۰ میلیونی به خاتمی دادیم. همه هم شنیدنش. خیلیها هم خوششون نیومد. این رژیم سالهاست که مشروعیتِ ملی نداره و هر کسی که میخواست این رو بفهمه تا الآن فهمیده و اتفاقاً خوشحال هم هستن که ما منفعل باشیم چون اینطوری راحتتر میتونن هر برنامهای که دارن رو پیاده کنن.
واقعاً فکر میکنین با رای ندادن مثلاً چه میکنین؟ فقط منفعل خواهین بود مثل تمامِ تاریخِ منفعلِ ایران. ما باید رای بدیم. باید با رایمون حرفمون رو بزنیم. انقدر بزنیم و بزنیم و بزنیم تا بالاخره بشنونش و همونطوری که دارن سعی میکنن بیشتر و بیشتر به شعارهای خاتمی ناخونک بزنن تا مردم رو به طرفِ خودشون جلب کنن، پیش برن و یه جایی بالاخره به هم برسیم.
اینا برای نگه داشتنِ قدرت باید شروع کنن به گوش دادن به رای مردم. وقتی رییسجمهور و مجلس رو هی مخالف رای بدیم همیشه حرفمون شنیده خواهد شد اما با ساکت نشستن فقط راهِ خون میمونه. کدوم یکی از شماها که از دور تو خونههای راحت و آزادتون بیانهی تحریم صادر میکنین و بقیه رو مزدور و سادهلوح میخونین حاضرین بیآین و پا به پای همه جونتون رو در راه آزادی بدین؟ چون این تنها راهِ باقی مونده است. تو رو خدا فراموش نکنین که ارتش و سپاه و بسیج ... این رژیم شوخیبردار نیست. اینا دست به بغل ننشستن منتظر شما که بگین پیف پیف تا برن.
راهِ ما همین راهِ گاماس گاماسه اگر میخوایم متمدن و زنده به دموکراسی برسیم و مستقل از نیروهای خارجی هم باشیم که مطمئنن دلشون برای من و شما نمیسوزه و دنبال منفعتِ خودشونن.
لطفاً بشینین و فکر کنین و ببینین با رای ندادن به نفع کی و چی دارین کنار میکشین. اگر ایران نبودین این مدت بدونین که گرچه هنوز خیلی ظلم میشه اما الآن اقلاً یه خاتمی هست که از طریقِ یه ابطحی بهش بگیم وبلاگنویسا تو زندانن و نهایتاً شاهرودی بگه اون چیزا که گفت... مجسم کنین که خاتمی نبود... به کی میخواستین بگین بچهها رو نجات بده از دستِ اینا؟! از این به بعد میخواین چکار کنین؟! اون موقع که خاتمیای نبود و اتوبوسها میرفتن ته دره کی خردار میشد؟ دست رو دست گذاشتن هیچوقت راهِ خوبی نیست.
خواهش میکنم به صدای جوانِ ایران گوش بدین و رای بدین. به خاطر ماها هم که شده رای بدین و امیدوار باشین. گاماس گاماس...
ببینین من خودم همیشه غر زدم که خاتمی چرا این کار رو نکرد یا اون کار رو نکرد اما فقط کسانی که این دوران رو در ایران زندگی کردن هستن که میتونن بگن خاتمی چهها کرد. من هفت سال و دو ماه از هشت سالِ ریاست جمهوریِ خاتمی رو در ایران زندگی کردم و قبلش هم در ایران بودم همیشه و تا همین تابستون گذشته که به خاطرِ عشقم به پیام از ایران و خانواده و دوستام دل کندم، هیچوقت ازش خارج نشدم. ما در ایران درس خوندیم و کار کردیم؛ نوشتیم و خوندیم و دیدیم.
وای هیچوقت دوم خرداد ۱۳۷۶ رو یادم نمیره... اولین شمارههای روزنامهی جامعه... حال و هوای دانشگاه... آزادی بیان... خیلی خیلی کمتر شدنِ فشارِِ حزبالهیهای افسار گسیخته که دیگه از طرف وزراتخونهها حمایت نمیشدن... کسی که ایران نبوده نمیتونه فرق این پدیدهها رو با قبلش درک کنه. کسی که فضای خفهی دورانِ قبل از خاتمی رو ندیده باشه متوجه نمیشه که همین همایشهایی که زنان این روزها به این گستردگی برپا میکنن هیچوقت در دورانِ قبل از خاتمی چنین بازخورد و وسعتی نداشت.
ما همه از خاتمی معجزه میخواستیم. من به شخصه قهرمان نمیخواستم و هنوز هم احساس میکنم که از نیروی ماها میتونست بیشتر استفاده کنه، اما در عین حال هم فکر میکنم که در مراحل بحرانی خاتمی فقط سعی داشت جونِ مردم رو نجات بده که زیاد به اعتراضاتِ گاهی رادیکال راه نمیداد. فکر کنم که میدونست طرف مقابل برای نگه داشتن قدرت قادر به چه کارهایی هست و این وسط سعی داشت یه سری رو از به جونِ مردم افتادن دور کنه.
روزنامهها رو بستن، اما این مدت چند تا روزنامه چاپ شد؟ سطح مطالب و آزادیشون رو هیچوقت مقایسه کردین با دورههای قبل؟! کسی هیچوقت جرات داشت در مورد رفسنجانی و خامنهای (وقتی که رییسجمهور بودن) اینطور بگه و بنویسه که ما به خاتمی میتوپیم و اون با روی باز و لبخند گوش میکنه و سعی میکنه جوابگو باشه؟؟؟؟!
یه کم انصاف داشته باشیم. خاتمی با میانهروییِ واقعی خیلی جناحِ مقابل رو با آرامش و راهِ خودش عقب روند. اونایی که ایران نیستن و نبودن که هیچی اما خودمونیم اونایی که ایرانین کی فکر میکردین دخترا و پسرامون اینطوری بتونن بیآن بیرون؟! هنوز هم خیلی خیلی کار مونده برای انجام دادن و نمیتونیم انتظار داشته باشیم همه چیز یهویی خوب بشه و چون اون جناح دید که ما نمیخوایمشون دمش رو بذاره رو کولش و قدرت رو دو دستی بده و بره. مطمئنن خیلی مقاومت خواهد کرد که قدرت رو نگه داره و با بازی با دین و ایمونِ مردم به حکومتش ادامه بده. این وسط متوجه هستین که هر پواَنی رو خاتمی چطور گرفته؟
دیگه سر خودمون رو که نمیخوایم کلاه بذاریم. در هر حال مردم پای صندوق رای خواهند رفت و اونایی که رای نمیدن فکر نکنن که دارن چیز خاصی رو به گوشِ کسی میرسونن. اون پیغام رو هشت سال پیش با رای ۲۰ میلیونی به خاتمی دادیم. همه هم شنیدنش. خیلیها هم خوششون نیومد. این رژیم سالهاست که مشروعیتِ ملی نداره و هر کسی که میخواست این رو بفهمه تا الآن فهمیده و اتفاقاً خوشحال هم هستن که ما منفعل باشیم چون اینطوری راحتتر میتونن هر برنامهای که دارن رو پیاده کنن.
واقعاً فکر میکنین با رای ندادن مثلاً چه میکنین؟ فقط منفعل خواهین بود مثل تمامِ تاریخِ منفعلِ ایران. ما باید رای بدیم. باید با رایمون حرفمون رو بزنیم. انقدر بزنیم و بزنیم و بزنیم تا بالاخره بشنونش و همونطوری که دارن سعی میکنن بیشتر و بیشتر به شعارهای خاتمی ناخونک بزنن تا مردم رو به طرفِ خودشون جلب کنن، پیش برن و یه جایی بالاخره به هم برسیم.
اینا برای نگه داشتنِ قدرت باید شروع کنن به گوش دادن به رای مردم. وقتی رییسجمهور و مجلس رو هی مخالف رای بدیم همیشه حرفمون شنیده خواهد شد اما با ساکت نشستن فقط راهِ خون میمونه. کدوم یکی از شماها که از دور تو خونههای راحت و آزادتون بیانهی تحریم صادر میکنین و بقیه رو مزدور و سادهلوح میخونین حاضرین بیآین و پا به پای همه جونتون رو در راه آزادی بدین؟ چون این تنها راهِ باقی مونده است. تو رو خدا فراموش نکنین که ارتش و سپاه و بسیج ... این رژیم شوخیبردار نیست. اینا دست به بغل ننشستن منتظر شما که بگین پیف پیف تا برن.
راهِ ما همین راهِ گاماس گاماسه اگر میخوایم متمدن و زنده به دموکراسی برسیم و مستقل از نیروهای خارجی هم باشیم که مطمئنن دلشون برای من و شما نمیسوزه و دنبال منفعتِ خودشونن.
لطفاً بشینین و فکر کنین و ببینین با رای ندادن به نفع کی و چی دارین کنار میکشین. اگر ایران نبودین این مدت بدونین که گرچه هنوز خیلی ظلم میشه اما الآن اقلاً یه خاتمی هست که از طریقِ یه ابطحی بهش بگیم وبلاگنویسا تو زندانن و نهایتاً شاهرودی بگه اون چیزا که گفت... مجسم کنین که خاتمی نبود... به کی میخواستین بگین بچهها رو نجات بده از دستِ اینا؟! از این به بعد میخواین چکار کنین؟! اون موقع که خاتمیای نبود و اتوبوسها میرفتن ته دره کی خردار میشد؟ دست رو دست گذاشتن هیچوقت راهِ خوبی نیست.
خواهش میکنم به صدای جوانِ ایران گوش بدین و رای بدین. به خاطر ماها هم که شده رای بدین و امیدوار باشین. گاماس گاماس...
آدرس بدین مَردُم!!
آهای ملت! کسی میدونه کجای سندیهگو میشه رفت و رای داد؟!! توی سایتشون آدرسِ محل رای دادن رو ننوشتن! نکنه نمیخوان ما رای بدیم! هه هه هه مسخره کردم خودم رو، نه؟ ولی باید رای بدم. چون میدونم اینا نمیخوان ما رای بدیم. چرا فکر میکنین که رای ندادنتون اینا رو ناراحت میکنه. بابا از خداشونه!!! تو رو خدا حرفِ اینایی که به امیدِ مشروعیتزدایی و امریکا هستن رو گوش ندین. برین رای بدین. از حقتون استفاده کنین. باور کنین رای ندادنِ ما فقط باعث میشه که این مجلس و بقیه همه یه رنگ بشن و دیگه تمومه.
این خیـــــــــــــلی خوب نوشته بخونین و رای بدین لطفاً.
این خیـــــــــــــلی خوب نوشته بخونین و رای بدین لطفاً.
۱۳۸۴ خرداد ۲۳, دوشنبه
فراخوان کانون نویسندگان ایران برای گردهمایی در برابر زندان اوین
نمیدونم به عنوانِ شخصی که خودش نمیتونه در این جمع حضور پیدا کنه حق دارم از کسِ دیگهای بخوام که این کار رو بکنه یا نه اما فکر میکنم که این یک اطلاعرسانیه دستجمعی است و انتخاب بین رفتن یا نرفتن دستِ خودِ خواننده که وضعیت مملکت و خودش رو بهترمیدونه. امیدوارم که همهی زندانیانِ سیاسی هر چه زودتر اقلاً به بهانهی انتخابات هم که شده آزاد بشن.
به امیدِ ایرانِ آزاد و آرام.
مردم آزادهی ایران
سازمانهای مدافع حقوق بشر!
ناصر زرافشان هشتمین روز اعتصاب غذای دردناک خود را میگذراند و در خطر جدی مرگ قریب الوقوع است. ناصر زرافشان مبتلا به بیماری حاد کلیوی است و هر لحظه بر وخامت بیماری او افزوده میشود. ما از همهی مردم٬ نهادهای فرهنگی و اجتماعی درخواست میکنیم که درگردهمایی اعتراضی تحصن کنندگان٬ از ساعت چهار تا شش بعد از ظهر روز سه شنبه بيست و چهار خرداد هشتاد و چهار در برابر در بزرگ زندان اوین شرکت کنند.
کانون نويسندگان ایران - ٢٢/٠٣/٨٤
به امیدِ ایرانِ آزاد و آرام.
مردم آزادهی ایران
سازمانهای مدافع حقوق بشر!
ناصر زرافشان هشتمین روز اعتصاب غذای دردناک خود را میگذراند و در خطر جدی مرگ قریب الوقوع است. ناصر زرافشان مبتلا به بیماری حاد کلیوی است و هر لحظه بر وخامت بیماری او افزوده میشود. ما از همهی مردم٬ نهادهای فرهنگی و اجتماعی درخواست میکنیم که درگردهمایی اعتراضی تحصن کنندگان٬ از ساعت چهار تا شش بعد از ظهر روز سه شنبه بيست و چهار خرداد هشتاد و چهار در برابر در بزرگ زندان اوین شرکت کنند.
کانون نويسندگان ایران - ٢٢/٠٣/٨٤
۱۳۸۴ خرداد ۱۹, پنجشنبه
۱۳۸۴ خرداد ۱۴, شنبه
افکارِ به هم ریختهی من
خب ما دیگه تقریباً تو خونهمون جا افتادیم و من امروز بالاخره رسیدم یه کمی به وبلاگ برسم. تازه خیلی هم وقت ندارم و میخواستم پست صوتی بذارم که متاسفانه تلفنشون نمیدونم چرا نمیگرفت :( خلاصه که نشستم به تایپ کردن. همه چیز خوبه و خونه رو حسابی دوست دارم :X
اما امروز کلی چیز تو مغزم رژه میرن. دلم میخواد بریزمشون اینجا. اینایی که مینویسم رو دارم به عنوان یه زنِ ایرانی که فقط چند ماهه از ایران دور شده اما هنوزم دلش براش میتپه مینویسم و ادعایی هم ندارم. فقط از دیدِ خودم دارم این مسایل رو نگاه میکنم همونطوری که به ذهنم میرسن. دلم میخواد ایران آزاد و موفق باشه. دلم میخواد ما ایرانیا شاد و آزاد باشیم. دلم میخواد تو ایران هم جوونا بتونن حرفشون رو راحت بزنن و اسیر نشن و بتونن شادی کنن بدونِ اینکه گیر بیوفتن... اگه دلتون نمیخواد افکارِ به هم ریختهی من رو بخونین لطفاً از اینجا به بعد رو نخونین.
خوشحالم که گنجی آزاد شد و حالا دیگه پهلوی خانوادهشه. امیدوارم که آقای سمیعینژاد هم بتونه برگرده پیشِ مادر و پدرش. یکی از آخرین نوشتههایش هم در این لینکی که دادم هست و خب اشکم رو درآورد :( کلاً اگر توجه کرده باشین من زیاد سیاسی نمینویسم و اگر هم چیزی باشه توی لینکدونیه. اول از همه این به خاطر خانوادهایه که در ایران دارم و امیدواریم به دیدار باهاشون بدون دردسر و دوم اینکه هر چی فکر میکنم اینا چرا انقدر بیاحساس و عجیبن به نتیجهای نمیرسم و گاهی واقعاً جز فحش و بد و بیراه چیزی ندارم که بگم و فکر نمیکنم فحاشی راهِ چاره باشه!
الآن که نزدیکِ انتخاباته همهی وبلاگها حسابی فعال شدن و هر کسی چیزی میگه. راستش رو بخواین تمامِ سعیام رو کردم که هیچی نخونم و مثل شترمرغ سرم رو بکنم توی شنها تا همه چیز از کنارم رد شه و منو کاری نداشته باشه. نمیدونم اینا شبها چطوری خوابشون میبره. لابد فکر میکنن که دارن کلی کارِ خیر میکنن و اجرشون حسابی نزدِ امامِ زمانه! آخ آخ چرا اینا از ۱۴۰۰ سالِ پیش تا به حال فقط چند قدم جلو رفتن و همونم هی عقبگرد میرن!
انتخابات رو میگفتم... من یکی از کسانی هستم که میگم برقراری دموکراسی وقت میبره و با یه انقلاب و جنگ و خون و خونریزی نمیشه کاری از پیش برد. برای همین توی همهی انتخاباتی که بوده از خاتمی به بعد شرکت کردم، حتی انتخاباتِ خبرگان! فکر میکنم که با تحریم و استفاده نکردن از همین پایهی دموکراسی که کجدارمریز در اختیارمونه نباید منفعل بشیم. این رژیم شدیداً قدرتمنده. همهمون اینو خوب میدونیم. ارتش و سپاه و اطلاعات و بسیج و کلی حقوقبگیرِ دیگه هستن که به اشارهای میریزن تو خیابونا و مردمِ بیگناه رو قلع و قمع میکنن و هیچ ترسی هم ندارن از هیچکس، پس ما باید از همین راههای مدنی کمکم راهمون رو پیدا کنیم.
حرکتِ هر ملتی به طرفِ آزادی و دموکراسی سیرِ خاص و تکِ خودش رو داره. امریکا و یا هیچ قدرتِ دیگهای نمیتونه به زور جایی رو آزاد کنه تا موقعی که بسترش آماده نشده. این بستر باید با تعلیم و کارِ عمیق کردن روی تمامِ مردم کشور صورت بگیره. به تهران نگاه نکنین، به اینترنت نگاه نکنین. جمعیتِ واقعیای که میتونه در آینده نقشِ تعیینکنندهای بازی کنه در کلِ کشور جَمعِه و متاسفانه ما جهان سومیها متوجه نیستیم که چقدر میشه با سر و سامون دادن به تشکلها و گروهها کارهای مدنی رو از جاهای کوچیک شروع کرد.
آدمها منعکسکنندهی شرایطِ جامعهای هستن که توش زندگی میکنن و هنوز که هنوزه هیچ جای دنیا دموکراسی و آزادیِ مطلق برقرار نشده چون همیشه اختلافنظر و قدرتطلبی جلوش رو میگیره اما فکر میکنم آموزش درست و کار قوی اما بیجنجالِ حزبها روی مردمِ کلِ کشور و انتظارِ نتیجهاش در سالهای آینده خیلی کمهزینهتر خواهد بود از تحریم انتخابات و تقدیم کردنِ ریاست جمهوری به اشخاصی که میدونیم ما رو حتی از این هم عقبتر میبرن و کسی هم حریفشون نیست.
این نامزدها هر کدوم یه مشکلاتی دارن و در عوض محاسنی. مدیریتِ لاریجانی خوبه اما به طرز عجیبی اصلاً مانند یک آدمِ تحصیلکرده و منطقی با مسایل برخورد نمیکنه. حالا یا زیادی سنتیه یا خودفروخته!
معین به نظرِ من اصلاً شخصیتِ قوی و مدیری نداره. البته این رو فقط از روی چیزهایی که در موردش خوندم و عملکردش میگم وگرنه افتخار دیدار نداشتم. خاتمی و معین از یه جنسند و هر دو فوقالعاده محترمند اما نامناسب برای پستهای سیاسی که سیاستمداریَ خاصی میطلبه.
قالیباف و احمدینژاد که هیچی...
میمونه رفسنجانی... قبلاً گفتم که پیشرفت به طرفِ دموکراسی آهسته و مطابقِ با سرعتِ پیشرفتِ جامعه است. رفسنجانی میتونه و قدرتش رو داره که اگه بخواد یه سری چیزا و درست کنه و جلوی یه سری آدمها بایسته. دیدین مادربزرگها و پدربزرگها از رضاشاه چطور یاد میکنن؟ هم دوسش دارن و میگن که تمدن رو به ایران آورد و جاده کشید و راهاهن آورد و خیلی کارای دیگه که ایران رو همگام با دنیا کرد و هم ازش متنفرن چون یه سری جنایات کرد و دیکتاتور بود. حالا باید دید در این مقطع از زمان میخوایم از قدرتِ رفسنجانی استفاده کنیم تا یه سری که شدیداً پسگرا و اصولگرا و متاسفانه قدرتمند هستن رو کنترل کنیم یا نه.
در مورد قتلهایی که در دورانش شد و بخور بخورِ خانوادگیشون هیچ دفاعی نمیشه ازش کرد. خودش به نظرم باید عقلش برسه و بیآد بگه که شدیداً اشتباه کرده و روشش متفاوت خواهد بود و چطور متفاوت. در ضمن این ادا اطوارهای متکبرانهاش که بقیه اصلاً مالِ این حرفا نیستن و من اومدم مملکت رو نجات بدم رو نمیدونم کدوم خری بهش یاد داده یا اینکه ایدهی خودشه، در هر حال افتضاحه! یکی از دوستدارانش باید به گوشش برسونه که اینطوری عمراً ببرَه!
اوه راستی این که همراه با چند نفر دیگه محکوم شدن تو دادگاه میکونوس اصلاً خارج از کشور نمیتونن برن، نه؟! اگر اینطور باشه که اصلاً هیچی! فکرش رو بکنین کشورمون یه رییسجمهور داشته باشه که نتونه بره هیچ سفرِ خارجی!!!!!!
کروبی هم که دلش خوشه!
خیلی جالبه که آدم وقتی میشینه اینا رو بررسی میکنه به این نتیجه میرسه که هیچکدوم برای این پست مناسب نیستن! اما اگر قراره بینِ اینا انتخاب کنم فکر کنم من هم معین رو انتخاب میکنم!!! ترجیح میدم یه آدمِ سالم و مترقی و فهیم سرِ کار باشه، حتی اگه کاری از پسش برنیآد!! عجب انتخابِ احساسی و بدی نه؟ راهِ بهتری خبر دارین که هم از حقِ مدنیمون استفاده کنیم و میدون رو خالی نکنیم و هم یه کسی رو که دانا و تواناست انتخاب کنیم؟
اما امروز کلی چیز تو مغزم رژه میرن. دلم میخواد بریزمشون اینجا. اینایی که مینویسم رو دارم به عنوان یه زنِ ایرانی که فقط چند ماهه از ایران دور شده اما هنوزم دلش براش میتپه مینویسم و ادعایی هم ندارم. فقط از دیدِ خودم دارم این مسایل رو نگاه میکنم همونطوری که به ذهنم میرسن. دلم میخواد ایران آزاد و موفق باشه. دلم میخواد ما ایرانیا شاد و آزاد باشیم. دلم میخواد تو ایران هم جوونا بتونن حرفشون رو راحت بزنن و اسیر نشن و بتونن شادی کنن بدونِ اینکه گیر بیوفتن... اگه دلتون نمیخواد افکارِ به هم ریختهی من رو بخونین لطفاً از اینجا به بعد رو نخونین.
خوشحالم که گنجی آزاد شد و حالا دیگه پهلوی خانوادهشه. امیدوارم که آقای سمیعینژاد هم بتونه برگرده پیشِ مادر و پدرش. یکی از آخرین نوشتههایش هم در این لینکی که دادم هست و خب اشکم رو درآورد :( کلاً اگر توجه کرده باشین من زیاد سیاسی نمینویسم و اگر هم چیزی باشه توی لینکدونیه. اول از همه این به خاطر خانوادهایه که در ایران دارم و امیدواریم به دیدار باهاشون بدون دردسر و دوم اینکه هر چی فکر میکنم اینا چرا انقدر بیاحساس و عجیبن به نتیجهای نمیرسم و گاهی واقعاً جز فحش و بد و بیراه چیزی ندارم که بگم و فکر نمیکنم فحاشی راهِ چاره باشه!
الآن که نزدیکِ انتخاباته همهی وبلاگها حسابی فعال شدن و هر کسی چیزی میگه. راستش رو بخواین تمامِ سعیام رو کردم که هیچی نخونم و مثل شترمرغ سرم رو بکنم توی شنها تا همه چیز از کنارم رد شه و منو کاری نداشته باشه. نمیدونم اینا شبها چطوری خوابشون میبره. لابد فکر میکنن که دارن کلی کارِ خیر میکنن و اجرشون حسابی نزدِ امامِ زمانه! آخ آخ چرا اینا از ۱۴۰۰ سالِ پیش تا به حال فقط چند قدم جلو رفتن و همونم هی عقبگرد میرن!
انتخابات رو میگفتم... من یکی از کسانی هستم که میگم برقراری دموکراسی وقت میبره و با یه انقلاب و جنگ و خون و خونریزی نمیشه کاری از پیش برد. برای همین توی همهی انتخاباتی که بوده از خاتمی به بعد شرکت کردم، حتی انتخاباتِ خبرگان! فکر میکنم که با تحریم و استفاده نکردن از همین پایهی دموکراسی که کجدارمریز در اختیارمونه نباید منفعل بشیم. این رژیم شدیداً قدرتمنده. همهمون اینو خوب میدونیم. ارتش و سپاه و اطلاعات و بسیج و کلی حقوقبگیرِ دیگه هستن که به اشارهای میریزن تو خیابونا و مردمِ بیگناه رو قلع و قمع میکنن و هیچ ترسی هم ندارن از هیچکس، پس ما باید از همین راههای مدنی کمکم راهمون رو پیدا کنیم.
حرکتِ هر ملتی به طرفِ آزادی و دموکراسی سیرِ خاص و تکِ خودش رو داره. امریکا و یا هیچ قدرتِ دیگهای نمیتونه به زور جایی رو آزاد کنه تا موقعی که بسترش آماده نشده. این بستر باید با تعلیم و کارِ عمیق کردن روی تمامِ مردم کشور صورت بگیره. به تهران نگاه نکنین، به اینترنت نگاه نکنین. جمعیتِ واقعیای که میتونه در آینده نقشِ تعیینکنندهای بازی کنه در کلِ کشور جَمعِه و متاسفانه ما جهان سومیها متوجه نیستیم که چقدر میشه با سر و سامون دادن به تشکلها و گروهها کارهای مدنی رو از جاهای کوچیک شروع کرد.
آدمها منعکسکنندهی شرایطِ جامعهای هستن که توش زندگی میکنن و هنوز که هنوزه هیچ جای دنیا دموکراسی و آزادیِ مطلق برقرار نشده چون همیشه اختلافنظر و قدرتطلبی جلوش رو میگیره اما فکر میکنم آموزش درست و کار قوی اما بیجنجالِ حزبها روی مردمِ کلِ کشور و انتظارِ نتیجهاش در سالهای آینده خیلی کمهزینهتر خواهد بود از تحریم انتخابات و تقدیم کردنِ ریاست جمهوری به اشخاصی که میدونیم ما رو حتی از این هم عقبتر میبرن و کسی هم حریفشون نیست.
این نامزدها هر کدوم یه مشکلاتی دارن و در عوض محاسنی. مدیریتِ لاریجانی خوبه اما به طرز عجیبی اصلاً مانند یک آدمِ تحصیلکرده و منطقی با مسایل برخورد نمیکنه. حالا یا زیادی سنتیه یا خودفروخته!
معین به نظرِ من اصلاً شخصیتِ قوی و مدیری نداره. البته این رو فقط از روی چیزهایی که در موردش خوندم و عملکردش میگم وگرنه افتخار دیدار نداشتم. خاتمی و معین از یه جنسند و هر دو فوقالعاده محترمند اما نامناسب برای پستهای سیاسی که سیاستمداریَ خاصی میطلبه.
قالیباف و احمدینژاد که هیچی...
میمونه رفسنجانی... قبلاً گفتم که پیشرفت به طرفِ دموکراسی آهسته و مطابقِ با سرعتِ پیشرفتِ جامعه است. رفسنجانی میتونه و قدرتش رو داره که اگه بخواد یه سری چیزا و درست کنه و جلوی یه سری آدمها بایسته. دیدین مادربزرگها و پدربزرگها از رضاشاه چطور یاد میکنن؟ هم دوسش دارن و میگن که تمدن رو به ایران آورد و جاده کشید و راهاهن آورد و خیلی کارای دیگه که ایران رو همگام با دنیا کرد و هم ازش متنفرن چون یه سری جنایات کرد و دیکتاتور بود. حالا باید دید در این مقطع از زمان میخوایم از قدرتِ رفسنجانی استفاده کنیم تا یه سری که شدیداً پسگرا و اصولگرا و متاسفانه قدرتمند هستن رو کنترل کنیم یا نه.
در مورد قتلهایی که در دورانش شد و بخور بخورِ خانوادگیشون هیچ دفاعی نمیشه ازش کرد. خودش به نظرم باید عقلش برسه و بیآد بگه که شدیداً اشتباه کرده و روشش متفاوت خواهد بود و چطور متفاوت. در ضمن این ادا اطوارهای متکبرانهاش که بقیه اصلاً مالِ این حرفا نیستن و من اومدم مملکت رو نجات بدم رو نمیدونم کدوم خری بهش یاد داده یا اینکه ایدهی خودشه، در هر حال افتضاحه! یکی از دوستدارانش باید به گوشش برسونه که اینطوری عمراً ببرَه!
اوه راستی این که همراه با چند نفر دیگه محکوم شدن تو دادگاه میکونوس اصلاً خارج از کشور نمیتونن برن، نه؟! اگر اینطور باشه که اصلاً هیچی! فکرش رو بکنین کشورمون یه رییسجمهور داشته باشه که نتونه بره هیچ سفرِ خارجی!!!!!!
کروبی هم که دلش خوشه!
خیلی جالبه که آدم وقتی میشینه اینا رو بررسی میکنه به این نتیجه میرسه که هیچکدوم برای این پست مناسب نیستن! اما اگر قراره بینِ اینا انتخاب کنم فکر کنم من هم معین رو انتخاب میکنم!!! ترجیح میدم یه آدمِ سالم و مترقی و فهیم سرِ کار باشه، حتی اگه کاری از پسش برنیآد!! عجب انتخابِ احساسی و بدی نه؟ راهِ بهتری خبر دارین که هم از حقِ مدنیمون استفاده کنیم و میدون رو خالی نکنیم و هم یه کسی رو که دانا و تواناست انتخاب کنیم؟
اشتراک در:
پستها (Atom)