چه زود می گذره ها.
۱۳۸۵ شهریور ۷, سهشنبه
۱۳۸۵ مرداد ۲۳, دوشنبه
۱۳۸۵ مرداد ۱۵, یکشنبه
رویایِ یوتوپیاییِ من!
شنیدنِ خبرهای بدعادتمون شده، مگه نه؟ مرگها و زندانی شدنها و شکنجهها و تمام این جنایاتی که تو خاورمیانه در جریانه. دیگه دردش هم عادت شده. هنوزم اشکم درمیآد اما هی بیشتر و بیشتر دارم ناامید میشم از اون منطقه. غصهم میگیره که انگار هیچ کاری از دستِ هیچ کسی بر نمیآد. چقدر قراره پسرفت کنیم؟ صد سال از مشروطیت گذشته و ما هی داریم عقب عقب میریم. این لعنتی که بهش میگن بالا رفتن شعورِ سیاسیِ مردم و مساوات و آزادی و حقوقِ بدیهیِ شهروندی چرا هیچوقت برای ماها بدیهی نمیشه؟
میدونم که آدمِ سیاسیی نیستم و صاحبنظر نیستم در این مسایل اما یه نظریه دارم در این مورد که نتیجهی خوندن و دیدنه؛ مردم ایران هنوز انقدر قوی نیستن از نظر عقاید سیاسی و همبستگی (نه همعقیدگی) که بتونن به این درک برسن که دولت باید در خدمت اونا باشه چونکه اونا در اصل انتخابش کردن از بین خودشون که کارها مرتب انجام بشه نه اینکه بهشون حکومت بشه. قوههای اجرایی و قانونگذاری و قضایی باید به مردم جوابگو باشن و نه بالعکس. این درک هنوز در فرهنگِ مردم در همهی نواحی که چه عرض کنم حتی در تهرانش هم جا نیوفتاده. این نشاندهندهی ضعفِ شدید و دردناکِ قشر روشنفکری و معلمِماست که ما از زمانِ انقلابِ ۱۳۵۷ از نظرِ فرهنگِ سیاسی پسرفت کردیم.
در دورانِ خاتمی من امیدوار نبودم که کارهای حکومتیِ خارقالعادهای انجام بشه و با توجه به اینکه خاتمی رو فردی فرهیخته میدونستم انتظار داشتم از این موقعیتِ ناب استفاده کنه و نهالِ تعلیم و پرورشِ فرهنگی مردم رو بکاره. انتظار داشتم در طولِ هشت سال بفهمه که کارِ بنیادی و عظیمی پیشِ روشه و فرصتِ این رو داره که کمی ریشهی تفکر و تعقل رو در تمام ایران محکم کنه، با راهکارهایی که مشاورانِ جامعهشناس و استراتژیکش بهش میدن...
اصلاً من این وسط چی میگم؟
میدونم که آدمِ سیاسیی نیستم و صاحبنظر نیستم در این مسایل اما یه نظریه دارم در این مورد که نتیجهی خوندن و دیدنه؛ مردم ایران هنوز انقدر قوی نیستن از نظر عقاید سیاسی و همبستگی (نه همعقیدگی) که بتونن به این درک برسن که دولت باید در خدمت اونا باشه چونکه اونا در اصل انتخابش کردن از بین خودشون که کارها مرتب انجام بشه نه اینکه بهشون حکومت بشه. قوههای اجرایی و قانونگذاری و قضایی باید به مردم جوابگو باشن و نه بالعکس. این درک هنوز در فرهنگِ مردم در همهی نواحی که چه عرض کنم حتی در تهرانش هم جا نیوفتاده. این نشاندهندهی ضعفِ شدید و دردناکِ قشر روشنفکری و معلمِماست که ما از زمانِ انقلابِ ۱۳۵۷ از نظرِ فرهنگِ سیاسی پسرفت کردیم.
در دورانِ خاتمی من امیدوار نبودم که کارهای حکومتیِ خارقالعادهای انجام بشه و با توجه به اینکه خاتمی رو فردی فرهیخته میدونستم انتظار داشتم از این موقعیتِ ناب استفاده کنه و نهالِ تعلیم و پرورشِ فرهنگی مردم رو بکاره. انتظار داشتم در طولِ هشت سال بفهمه که کارِ بنیادی و عظیمی پیشِ روشه و فرصتِ این رو داره که کمی ریشهی تفکر و تعقل رو در تمام ایران محکم کنه، با راهکارهایی که مشاورانِ جامعهشناس و استراتژیکش بهش میدن...
اصلاً من این وسط چی میگم؟
اشتراک در:
پستها (Atom)