۱۳۸۳ آذر ۹, دوشنبه
صدا و سیمای بوش و دوستان
اسکندر و دوستانش هم هی اصرار داشتن که برن سرزمینهای مختلف رو از دست پرشینها نجات بدن تا تمدن و فرهنگ بهشون راه پیدا کنه. خیلی چیه؟!
بعدش به اصرارِ من رفتیم فیلم Finding Neverland که عجب غلطی کردم! الکی فکر کرده بودم که فیلم جالبی خواهد بود، بیچاره پیام از اواسط فیلم دیگه خوابش برد و وقتی که نوشت The End به دو از سالن فرار کرد. البته من خیلی بدم نیومد ولی فیلمِ خیلی موفقی نبود و ارزش دیدن هم نداشت. پیام هنوز هم داره در موردش حرص میخوره P:
در عوض The Incredibles خوب بود که واقعا ارزش دیدن داره. حالا شاید بریم بریژت جونز رو ببینیم که یه کم بخندیم دلمون شاد بشه و تلافی اون دو تا فیلمِ فجیع بشه.
اینجا تو تلویزیون کلی برنامههایی که دوست دارم پیدا کردم و نگاه میکنم اما تمام تلاشم اینه که بردهشون نشم! آخه آدم خیلی راحت ممکنه معتاد این برنامهها بشه که خیلی بده. یه سریالی بود که از بچگی دوست داشتم و میبینم که داره کانال هالمارک میذارتش به اسم M*A*S*H در مورد جنگ کره است و من عاشقِ طنز آلن آلدا هستم. روزی ۶ تا قسمت Friends رو میذارن کانالهای مختلف و در آن واحد دارم فصلهای مختلف رو دنبال میکنم و کلی هم میخندم. از Sex & the City خیلی خوشم نمیآد؛ خیلی میخندم اما از نظر اخلاقی شدیدا باهاش مشکل دارم!! البته وقتی چند قسمت از سریال 7th Heaven رو دیدم متوجه شدم که این امریکاییها کلاً تعادل ندارن! یا به زور میخوان آزادیِ مطلق سکس رو تلقین کنن حتی اگه آخرش آدم یه جورایی احساس کنه که شخصیتها چیزی کمتر از روسپی ندارن یا اینکه از اونور میافتن و همهی دختران مریم مقدس هستن و همه با هم خوبن و خانوادهها همه خوش و خرمن! یا اینکه درصد زیادی از مردم امریکا همجنسگرا هستن و تازه خیلی هم نرمالتر و باحالتر و حساستر و مهربونتر و خوشتیپتر از بقیه هستن.
باور کنین گاهی یاد صدا و سیمای لاریجانی میافتم! تنها نکتهی مثبتِ این آسمان هفتم اینه که یکیشون شبیه برد پیته و خب ممم... D: بگذریم! ولی جداً این سریال خداست! آخرِ جمهوریخواه بازیه! هر دفعه یه تمِ خاص رو دنبال میکنه که میخواد به زورِ چکش بکنه تو سرتون! تمهایی مثل: خانوادههای امریکایی خیلی همدیگه رو دوست دارن و همه خوشبختن، بچه هر چی زیادتر بهتر (خودِ خانوادهی اصلی هفت تا بچه داره!!!)، همه باید رای بدن، همه باید جنگهای امریکا رو پشتیبانی کنن، هیچ دختر و پسری در امریکا واقعا دلش نمیخواد قبل از ازدواج سکس داشته باشه و اگر این اتفاق بیوفته حتما یه فاجعهای رخ میده و همه پشیمون میشن، همهی امریکاییها یکشنبهها میرن کلیسا اگه نرن امریکایی نیستن! کشیشها خیلی خوبن، امریکا خیلی خوبه، ما خیلی خداییم...
خلاصه که تا دلم برای تلویزیونِ ایران تنگ میشه فوری میشینم و این سریال رو نگاه میکنم! خوشبختانه کانال بیبیسی رو داریم و من بیشتر اون رو نگاه میکنم و هر وقت برسم و خونه باشم اون چند تا برنامه که بالا گفتم. حالا بازم براتون تعریف میکنم کاری که از طریق تلویزیون با مخ مردم میکنن که فکر نکنین فقط ماییم که خداییم!
۱۳۸۳ آذر ۶, جمعه
غرغروی بزرگ تقدیم میکند D:
خلاصه که مرضِ من الآن اینه که هر جا میرم برای کار یه کرور آدم دیگه هم اومدن و اونا همه یه امتیازی دارن که من ندارم و اون هم تجربه است. خب طبیعیه که اونا رو استخدام میکنن و منی که خیلی آرومم و برعکس این دخترای امریکایی با هیجان و بالا و پایین پریدن صحبت نمیکنم به نظرشون weird میآم.
بد مدل غر میزنمااااااااااااااااا D: شاکیام حسابی! بیخیال باید تحمل کنم، بهشون که میگم ۴ماهه که امدم چپچپ نگام میکنن و میگن زوده کار کنی! مسخره کردن!!!
بگذریم...
آهنگهایی رو که لینک دادم تو لینکدونی، حتما گوش کنین، خیلی خوبن :)
رفتیم فیلم اسکندر؛ افتضاح بود... فعلا برم، پیام اومد از حموم که بخوابیم، فردا مینویسم بقیهاش رو :) شب به خیر.
۱۳۸۳ آذر ۲, دوشنبه
بمببازی
The Gulf You Are Looking For Does Not Exist. Try Persian Gulf.
The gulf you are looking for is unavailable. No body of water by that name has ever existed. The correct name is Persian Gulf, which always has been, and will always remain, Persian.
خب پس کاری که میکنیم اینه که توی وبلاگهامون مینویسیم: Arabian Gulf و لینکش میکنیم به این آدرس: http://legofish.com/arabian_gulf.htm که نتیجهاش میشه این:
Arabian Gulf
لطفا بعدش هم برین در گوگل وبلاگتون رو ثبت کنین در این آدرس: http://www.google.com/addurl.html
ماجرا اینه که وقتی این لینک زیاد باز بشه در گوگل رتبهاش بالاتر میره و اگر کسی جداً این رو تو گوگل جستجو کنه اون صفحهی کذایی میآد بالا. اگر سوالی داشتین از پندار یا بقیه که اینکار رو کردن بپرسین. بدویین اگه این دادخواست رو هم امضا نکردین زودتر دست به کار بشین، این عربها رو ول کنیم همه چیزمون رو به زورِ پول به اسم خودشون درمیآرن.
خب اینم از بمبارانِ من:
Arabian Gulf
۱۳۸۳ آذر ۱, یکشنبه
مادر
ديگر با بوسهء هيچ شاهزادهيي
بيدار نميشود...
اشکِ من رو که در آوردی ولی امیدوارم که از این به بعد خبرِ شادیت رو اینجا بذارم بهارِ عزیز.
۱۳۸۳ آبان ۲۹, جمعه
و اما راجر واترز عزیز و سیاست
حتما به این مصاحبهاش هم گوش کنین در مورد انتخاباتِ امریکا، میگه این بوش حتما در بچگی مشکلات زیادی داشته که اینطوری شده! یه جا هم توی آهنگِ Leaving Beirut میگه:
Oh George! Oh George!
That Texas education must have fucked you up when you were very small
من هنوزم معتقدم که نوشتههای واترز یه قدم جلوتر از متونِ ساده برای موسیقی هستن. یعنی اگه این همه آهنگ که میشنویم رو lyrics میدونیم چیزایی که این بشر نوشته مطمئنا جزو ادبیاته و نه lyrics! همین آهنگِ Leaving Beirut رو لطفا گوش کنین و متنش رو بخونین و میفهمین من چی میگم! با فرمتهای مختلف هم هست.
این Quicktime player.
این Real player.
این هم windows media player.
این هم متنش، باور کنین با اینکه طولانیه ارزشش رو داره:
So we left Beirut Willa and I
He headed East to Baghdad and the rest of it
I set out North
I walked the five or six miles to the last of the street lamps
And hunkered in the curb side dusk
Holding out my thumb
In no great hope at the ramshackle procession of home bound traffic
Success!
An ancient Mercedes 'dolmus '
The ubiquitous, Arab, shared taxi drew up
I turned out my pockets and shrugged at the driver
" J'ai pas de l'argent "
" Venez! " A soft voice from the back seat
The driver lent wearily across and pushed open the back door
I stooped to look inside at the two men there
One besuited, bespectacled, moustached, irritated, distant, late
The other, the one who had spoken,
Frail, fifty five-ish, bald, sallow, in a short sleeved pale blue cotton shirt
With one biro in the breast pocket
A clerk maybe, slightly sunken in the seat
"Venez!" He said again, and smiled
"Mais j'ai pas de l'argent"
"Oui, Oui, d'accord, Venez!"
Are these the people that we should bomb
Are we so sure they mean us harm
Is this our pleasure, punishment or crime
Is this a mountain that we really want to climb
The road is hard, hard and long
Put down that two by four
This man would never turn you from his door
Oh George! Oh George!
That Texas education must have fucked you up when you were very small
He beckoned with a small arthritic motion of his hand
Fingers together like a child waving goodbye
The driver put my old Hofner guitar in the boot with my rucksack
And off we went
" Vous etes Francais, monsieur? "
" Non, Anglais "
" Ah! Anglais "
" Est-ce que vous parlais Anglais, Monsieur? "
"Non, je regrette"
And so on
In small talk between strangers, his French alien but correct
Mine halting but eager to please
A lift, after all, is a lift
Late moustache left us brusquely
And some miles later the dolmus slowed at a crossroads lit by a single lightbulb
Swung through a U-turn and stopped in a cloud of dust
I opened the door and got out
But my benefactor made no move to follow
The driver dumped my guitar and rucksack at my feet
And waving away my thanks returned to the boot
Only to reappear with a pair of alloy crutches
Which he leaned against the rear wing of the Mercedes.
He reached into the car and lifted my companion out
Only one leg, the second trouser leg neatly pinned beneath a vacant hip
" Monsieur, si vous voulez, ca sera un honneur pour nous
Si vous venez avec moi a la maison pour manger avec ma femme "
When I was 17 my mother, bless her heart, fulfilled my summer dream
She handed me the keys to the car
We motored down to Paris, fuelled with Dexedrine and booze
Got bust in Antibes by the cops
And fleeced in Naples by the wops
But everyone was kind to us, we were the English dudes
Our dads had helped them win the war
When we all knew what we were fighting for
But now an Englishman abroad is just a US stooge
The bulldog is a poodle snapping round the scoundrel's last refuge
"Ma femme", thank God! Monopod but not queer
The taxi drove off leaving us in the dim light of the swinging bulb
No building in sight
What the hell
"Merci monsieur"
"Bon, Venez!"
His faced creased in pleasure, he set off in front of me
Swinging his leg between the crutches with agonising care
Up the dusty side road into the darkness
After half an hour we'd gone maybe half a mile
When on the right I made out the low profile of a building
He called out in Arabic to announce our arrival
And after some scuffling inside a lamp was lit
And the changing angle of light in the wide crack under the door
Signalled the approach of someone within
The door creaked open and there, holding a biblical looking oil lamp
Stood a squat, moustached woman, stooped smiling up at us
She stood aside to let us in and as she turned
I saw the reason for her stoop
She carried on her back a shocking hump
I nodded and smiled back at her in greeting, fighting for control
The gentleness between the one-legged man and his monstrous wife
Almost too much for me
Is gentleness too much for us
Should gentleness be filed along with empathy
We feel for someone else's child
Every time a smart bomb does its sums and gets it wrong
Someone else's child dies and equities in defence rise
America, America, please hear us when we call
You got hip-hop, be-bop, hustle and bustle
You got Atticus Finch
You got Jane Russell
You got freedom of speech
You got great beaches, wildernesses and malls
Don't let the might, the Christian right, fuck it all up
For you and the rest of the world
They talked excitedly
She went to take his crutches in routine of care
He chiding, gestured
We have a guest
She embarrassed by her faux pas
Took my things and laid them gently in the corner
"Du the?"
We sat on meagre cushions in one corner of the single room
The floor was earth packed hard and by one wall a raised platform
Some six foot by four covered by a simple sheet, the bed
The hunchback busied herself with small copper pots over an open hearth
And brought us tea, hot and sweet
And so to dinner
Flat, unleavened bread, + thin
Cooked in an iron skillet over the open hearth
Then folded and dipped into the soft insides of female sea urchins
My hostess did not eat, I ate her dinner
She would hear of nothing else, I was their guest
And then she retired behind a curtain
And left the men to sit drinking thimbles full of Arak
Carefully poured from a small bottle with a faded label
Soon she reappeared, radiant
Carrying in her arms their pride and joy, their child.
I'd never seen a squint like that
So severe that as one eye looked out the other disappeared behind its nose
Not in my name, Tony, you great war leader you
Terror is still terror, whosoever gets to frame the rules
History's not written by the vanquished or the damned
Now we are Genghis Khan, Lucretia Borghia, Son of Sam
In 1961 they took this child into their home
I wonder what became of them
In the cauldron that was Lebanon
If I could find them now, could I make amends?
How does the story end?
And so to bed, me that is, not them
Of course they slept on the floor behind a curtain
Whilst I lay awake all night on their earthen bed
Then came the dawn and then their quiet stirrings
Careful not to wake the guest
I yawned in great pretence
And took the proffered bowl of water heated up and washed
And sipped my coffee in its tiny cup
And then with much "merci-ing" and bowing and shaking of hands
We left the woman to her chores
And we men made our way back to the crossroads
The painful slowness of our progress accentuated by the brilliant morning light
The dolmus duly reappeared
My host gave me one crutch and leaning on the other
Shook my hand and smiled
"Merci, monsieur," I said
" De rien "
" And merci a votre femme, elle est tres gentille "
Giving up his other crutch
He allowed himself to be folded into the back seat again
"Bon voyage, monsieur," he said
And half bowed as the taxi headed south towards the city
I turned North, my guitar over my shoulder
And the first hot gust of wind
Quickly dried the salt tears from my young cheeks.
Lyrics by Roger Waters
© 2004 Roger Waters Music Overseas Ltd./Pink Floyd Music Publishers Ltd.
خیلی باحاله تو مصاحبهاش میگه که اگه در مورد جورج بوش حرف زده از روی نفرت نبوده و معتقده که بوش یه بچهی ترسواه که با پوشیدن لباسهای نیروی هوایی و این جور چیزا خودِ واقعیاش رو که یه بچهی کوچولوی ترسیده است، پنهان میکنه! بوش یک نوزادِ وحشتزده است که خب مشکلِ ما هم همینجاست! چون یه نوزادِ وحشتزده در نقش قویترین مردِ دنیای غرب ظاهر شده! و در آخر میگه که اگه بوش این انتخابات رو ببره من نه فقط شوکه میشم بلکه زبونم هم بند میآد که مردم امریکا چطور تونستن یه چنین انسانِ فجیعی (در هر زمینهای فجیع) رو دوباره انتخاب کنن!
این مصاحبه قبل از انتخابات بوده و به احتمالِ زیاد الآن راجر واترز زبونش بند اومده! در آخر هم کلی اظهار امیدواری میکنه که دنیا به راه راست هدایت بشه که خب... بگذریم! سعی کنین حتما آهنگها رو گوش بدین و متنها یادتون نره D:
۱۳۸۳ آبان ۲۸, پنجشنبه
لوگو
این هم لوگوییه که آرش برای طراحی جدید درست کرده :) از این استفاده کنین اگه میخواین احیانا لوگو بزارین D:
۱۳۸۳ آبان ۲۷, چهارشنبه
می ترسم
و از تنگیِ نفس، هنگام کابوس های شبانه
از آن ها که به طرزی مشکوک صمیمانه جوابِ سلام می دهند
و از آن ها که صمیمانه مشکوک سلام می کنند
از گلدان های پشتِ پنجره ها، از لبخندهای گرم و تقدیرنامه های معتبر
از نیت های خیر
از اطمینانی که در مقامِ تکیه گاه می دهند
از بیدار شدن در زمستانی که بی خبر بیاید
یا پیشاپیش، از فردای شبی که احساس کنی بی دلیل دارد خوش می گذرد
از تنهایی، از ازدحام
از خانه هایی که سگ دارند و از سگ هایی که خانه ندارند
از ساختمان های شیشه ای
از قفسه های دارو، از ظروفِ شکستنی
از هر جور نرده و زِهوار
از عکس های دسته جمعیِ کهنه
از دیوارهای نازک و از درهایی که نمی دانی پشت شان چی منتظر است
از فنجانِ خالیِ قهوه
از کوچه های روشن، از گذرهای بی سایه
از بزرگراه
می ترسم
می ترسم از دریچه و تقویم و مکث های میانِ کلام
یا هر چیزِ دیگر که به حادثه، به خبر، به بیست و سومِ هر ماه ورق می تواند خورد.
گاهنوشتهای حمید امجد رو به هیچ وجه از دست ندین. وقتی که باهاش مصاحبه میکردیم هم همینطور زیبا حرف میزد. خوشحالم که از نزدیک دیدمش و امیدوارم کماکان به فعالیتش ادامه بده در تئاتر ایران. حتما برین بی شیر و شکر رو به یاد من ببینین و جای من رو هم حتما خالی کنین. امیدوارم یه روزی بتونیم اینجا ببینیمشون چون واقعا دانش و ظرفیتِ جهانی شدن رو دارن.
۱۳۸۳ آبان ۲۵, دوشنبه
یوهوووووووووو
*****
نوشتنم اینجا انگار طلسم شده. چند بار که مطلب نوشتم و پاک شدن! چند بار دیگه هم خودم دوباره خوندمشون و دیدم همش یه بند غر زدم در مورد بیکاری و این حرفا که خب به هر حال باید انتظارش رو میداشتم و باید آروم بگیرم و از صفر مثل همه شروع کنم. برام آرزوی موفقیت کنین، زود زود، منتظرم!
*****
خیلی خیلی خوب بود که تولد پیام اینجا بودم. این اولین تولدش بود که با هم بودیم و خیلی هم به کمکِ مامان و باباش خوش گذشت. من خیلی خوششانسم که خانوادهای به این خوبی اینجا دارم، حالا که دور از مامان، بابام و نوشین و دوستام هستم، وگرنه تا به حال حتما خل شده بودم!
*****
آهای آدمایی که امریکا زندگی میکنین، شماها هفتگی چقدر خرجتون میشه؟ یعنی خورد وخوراک و بنزین و اینا. میخوام یه حساب تقریبیای بیآد دستم ببینم دارم ولخرجی میکنم یا نه! راستی بگین خرج برای چند نفر رو دارین میگین.
*****
یکی ار دلایلی که حالم بد نیست اینه که پیام اسمم رو برای کلاس ورزش نوشته و میرم ورزش. کلی برام آرامشبخشه. البته تا الآن یه کم نامنظم بوده که ناشی از تنبلیه مفرطِ بنده است! اون موقع که تهران بودم استادِ ورزشم یه متدِ خاصی برای مقابله با زبونِ چربِ من برای فرار از ورزش داشت؛ رودربایسی! یه کاری میکرد که من روم نشه کلاسام رو کنسل کنم! یعنی اگه بهش زنگ میزدم میگفتم مثلا امروز ۲۰ ساعت سه جای مختلف کار کردم و دارم از خستگی میمیرم، میگفت اتفاقا من هم الآن بدو بدو از تدریس دانشگاه برگشتم فقط به خاطر تو با آژانش اومدم و فقط به خاطر تو میخوام با خستگیم کنار بیآم! و من سرافکنده و شرمنده پامیشدم خودم رو جمع و جور میکردم و میرفتم هنهن رو تِرِدمیل میدویدم!
الآن دیگه خانوم لطفیپوری نیست بالا سرم و من خیلی خوب بلدم به دلایلی بسیار منطقی و معقول هی کنسل کنم ورزش رو! ولی خب خودم که میدونم چه کارهام. پس با خودم قرار گذاشتم و به پیام هم گفتم که روزهای زوج حتما میرم ورزش و امروز هم با دوویدنِ اینور اونور قولم رو نگه داشتم! البته وقتی رفته بودم دنبال پیام، نزدیک بود زرشکپلو با مرغم بسوزه که خدا رحم کرد!
*****
اگه صنم یه کم نزدیکتر بود من دیگه هیچ غمی تو این دنیا نداشنم :( انشالله این غم هم یه روزی برطرف بشه P:
۱۳۸۳ آبان ۱۳, چهارشنبه
اینکه این همه گند بزنی و باز هم انتخاب بشی خیلیهها!
الآن اگر ناراحتم فقط به این خاطره که بوش یه آدم پولپرستِ کلهخره که مردم سادهی امریکا گولِ تیریپ سادگیش رو میخورن و فکر کنم این ماجرای رکود اقتصادیشون همینطوری بدتر بشه با کارای این آقا! فقط امیدوارم یه وقت هوس نکنه به ایران حمله کنه. به نظر من مردم ایران یه جوری باید به این امریکاییها بفهمونن که اصلا حتی فکر آزاد کردنشون رو به ذهنشون راه ندن. امیدوارم که مردممون بدونن که این اصلا راه خوبی برای رها شدن از وضعیت فعلی نیست. یه نگاه کوتاه به عراق که تو اون وضعیت اسفبار بود و الآن به جای اینکه بهتر شده باشه آشوبه کافیه که بفهمیم این راهش نیست.
خدا رحم کنه چون که حالا بوش احساس میکنه که حمایتِ مردم رو برای این ترکمونهایی که زده داره و احتمالا به همین روندش ادامه خواهد داد. خدایا به همهی مردم جهان رحم کن!