خب برین تو این نظرخواهی شرکت کنین.
۱۳۸۴ اسفند ۸, دوشنبه
۱۳۸۴ اسفند ۵, جمعه
Favorites
دیدم آخر ساله و ایمیلی که بچههای هفت سنگ داده بودن که ۱۰ تاوبلاگ و وبسایت برتر رو از نظر خودم بگم رو بذارم اینجا و شماها هم نظرتون رو بگین.
یاد کاپوچینو مرحوم هم به خیر که اگه هنوز به راه بود الآن در حال فوران ایده برای عید بودیم با بچهها. به یادِ روزهای خوب و دوستیایِ توپ :)
سلام دوستانِ هفت سنگی
خوشحالم که میبینم اقلاً یکی از مجلههای آنلاین پابرجا مونده اونم با تمامِ اعضاش تو ایران. خب با توجه به اینکه بنده در سال ۸۴ خیلی آنلاین نبودم بیشتر همون وبلاگهایی که همیشه خوندم رو خوندم و به نظرم خوب میآن. اینم لیستشون:
ده وبلاگ برتر:
۱. نقطه ته خط
۲. خورشید خانوم
۳. نیکآهنگ کوثر
۴. زن نوشت
۵. soie
۶. از پشت یک سوم
۷. اشکان خواجه نوری
۸. استامینوفن
۹. ارزیابی شتابزده
۱۰.عقاید یک احسان
وبسایتهای برتر:
۱. کسوف
۲. حمیدرضا پورنصیری
۳. خزه
۴. Amnesiac
۵. حسن سربخشیان
۶. محمدعلی ابطحی
۷. بهرام داهی
۸. تهران اونیو
۹. هادی تونز
۱۰. اسدالله امرایی
این ترتیبی که میبینین سایتها و وبلاگها توش تایپ شدن بی معنیه و برتر بودنِ شمارههای اولی بر آخرین در نظر من نیست، اینا جاهایی هستن که بیشتر نظرم رو جلب کردن و بیشتر رفتم سراغشون که البته برای هر آدمی ممکنه کاملاً متفاوت باشه.
موفق باشین.
پینکفلویدیش
یاد کاپوچینو مرحوم هم به خیر که اگه هنوز به راه بود الآن در حال فوران ایده برای عید بودیم با بچهها. به یادِ روزهای خوب و دوستیایِ توپ :)
سلام دوستانِ هفت سنگی
خوشحالم که میبینم اقلاً یکی از مجلههای آنلاین پابرجا مونده اونم با تمامِ اعضاش تو ایران. خب با توجه به اینکه بنده در سال ۸۴ خیلی آنلاین نبودم بیشتر همون وبلاگهایی که همیشه خوندم رو خوندم و به نظرم خوب میآن. اینم لیستشون:
ده وبلاگ برتر:
۱. نقطه ته خط
۲. خورشید خانوم
۳. نیکآهنگ کوثر
۴. زن نوشت
۵. soie
۶. از پشت یک سوم
۷. اشکان خواجه نوری
۸. استامینوفن
۹. ارزیابی شتابزده
۱۰.عقاید یک احسان
وبسایتهای برتر:
۱. کسوف
۲. حمیدرضا پورنصیری
۳. خزه
۴. Amnesiac
۵. حسن سربخشیان
۶. محمدعلی ابطحی
۷. بهرام داهی
۸. تهران اونیو
۹. هادی تونز
۱۰. اسدالله امرایی
این ترتیبی که میبینین سایتها و وبلاگها توش تایپ شدن بی معنیه و برتر بودنِ شمارههای اولی بر آخرین در نظر من نیست، اینا جاهایی هستن که بیشتر نظرم رو جلب کردن و بیشتر رفتم سراغشون که البته برای هر آدمی ممکنه کاملاً متفاوت باشه.
موفق باشین.
پینکفلویدیش
۱۳۸۴ بهمن ۳۰, یکشنبه
Pinkfloydish Returns!
نمیدونم چرا انقدر وبلاگ نوشتن برام سخت شده! هی میشینم که بنویسم اما نمیشه! کلی کارا کردیم این چند وقته که دوست دارم بنویسم که بعدها بخونم و یادم نره.
اول از همه اینکه یه بار رفتیم لس انجلس به موزهی گتی که جای جالبی بود. کلی از کارای هنریِ خیلی جالب که بیشتر از ایتالیا آورده بودن و یه سری طراحیهای اولیه از کارای داوینچی و همدورهایهاش. توجهم به این جلب شد که خیلی ماهیچههای آدمهای رو غیرواقعی میکشیدن و بعد یادم افتاد که اون موقع ها که خبر نداشتن و کتابی هم نداشتن که آناتومی یاد بده چون علم تشریح هنوز وجود نداشته. خلاصه که خیلی جالب بود که چقدر با پیشرفت علم، هنر هم پیشرفت میکنه. مثل کاری که میکل آنژ میکرد و با تیکهتیکه کردنِ یواشکی جنازهها، دور از چشم دیگران تونشت مجسمهی داوود رو خلق کنه. یه سری عکس در مورد گتی رو میتونین اینجا ببینین اگه علاقهمندین.
این مدت فیلم هم زیاد دیدیم. تهیهکنندهها که به هوای مل بروکسِ خدا رفتم سراغش و کلی حال کردم باهاش. سیریانا رو هم که چند وقت پیش دیدیم و بازم من حرص خوردم که مردم امریکا پا نمیشن برن یه کم مطالعه کنن ببینن که ایدهای که از خاورمیانه و ایران و اینجور جاها دارن چقدر بچهگانه و فقط بوشپسندانه است. گفتم بوش و یادم افتاد که اون روز داشتم از کار برمیگشتم و یه ماشینی پشتش هنوز تبلیغ BUSH- CHENEY رو داشت و بالاش هم یه کاغذ دیگه چسبونده بود که نوشته بود
The best homeland security is an armed citizen.
که یعنی بهترین راه امنیت ملی، ساکنینِ مسلحه!
فیلم جدید جیم کری رو هم دیدیم و کلی خندیدیم. جالب بود که دقیقاً ماجرای امریکا و شرکتهای بزرگش بود و اینکه چقدر راحت میشه زندگیت رو از دست بدی و کارت به گوشهی خیابون بکشه. نمیدونم چرا از این وجه امریکا انقدر حالم بد میشه. اصلاً این بیخانمانها رو که میبینم چطوری گوشهی خیابون تو سرما میخوابن دلم سه دور میپیچه و احساس گناه میکنم که نمیتونم به هیچکدومشون کمک کنم.
اه بگذریم....
بعد از موزه اون شب رفتیم هالیوود و سانسِت و رفتیم یکی از این کلوپهای کمدی و جای شما خالی کلی خندیدیم. آدمهای خیلی معروفی از اون کلوپ به شهرت رسیدن و چندتاشون واقعاً خوب بودن و چند تا از این جدیدا هم افتضاح بودن بیچارهها! کلاً طنز امریکایی خیلی به مذاق من خوش نمیآد. شاید چون از اولش همیشه کمدی انگلیسی دیدم و خوندم و به نظرم خیلی قویتر و جالبتر میآن. شایدم مشکل از منه!
اوه راستی دو شب پیش رفتیم فیلم مکس سامان مقدم رو دیدیم و داغ دلم تازه شد که چقدر دلم برای سینما و تئاترمون تنگ شده :(((( به نظرم تئاتر ایران خیلی خوبه چون تئاتر خیلی راحت نمیتونه آدم رو جذب کنه مگه اینکه واقعاً خوب باشه. اینجا تا حالا نرفتم تئاتر. احساس میکنم خیانت میشه به بچههای خوبِ تئاترمون و میترسم مثل بقیه چیزاشون ظاهر پرزرق و برقدار و درونِ پوچ داشته باشه. شاید صبر کنم تا بالاخره برم نیویورک و یه راست برم سراغ تئاترای دانشجویی و برادوی اونجا!!
هه هه راستی فیلم Brokeback Mountain رو هم دیدیم. زبانم قاصره از بیانِ احساساتم!! :))) دارم شوخی میکنم :)) دلم خیلی برای شخصیتهای فیلم سوخت که نمیتونستن اون موقعها با هم زندگی کنن. فیلم جالبی بود و فکر کنم برای همجنسگراها خیلی بیشتر هم معنادار و دردناک بوده. خلاصه که فکر کنم نمادین هم اگه باشه یه چند تا جایزه ببره تو اسکار. نوش جونشون چون هیچکدوم از دو تا هنرپیشهی مردِ فیلم همجنسگرا نبودن ولی خوب از پَسِش براومدن و فکر کنم کونِ بوش با این اداهای محافظهکارانهاش داره میسوزه که خودش جای تقدیر و تشکر از نویسنده و کارگردان داره!!
خب فکر کنم حسابی تلافیِ این چند وقت ننوشتن رو درآوردم! فعلاً بایبای :)
اول از همه اینکه یه بار رفتیم لس انجلس به موزهی گتی که جای جالبی بود. کلی از کارای هنریِ خیلی جالب که بیشتر از ایتالیا آورده بودن و یه سری طراحیهای اولیه از کارای داوینچی و همدورهایهاش. توجهم به این جلب شد که خیلی ماهیچههای آدمهای رو غیرواقعی میکشیدن و بعد یادم افتاد که اون موقع ها که خبر نداشتن و کتابی هم نداشتن که آناتومی یاد بده چون علم تشریح هنوز وجود نداشته. خلاصه که خیلی جالب بود که چقدر با پیشرفت علم، هنر هم پیشرفت میکنه. مثل کاری که میکل آنژ میکرد و با تیکهتیکه کردنِ یواشکی جنازهها، دور از چشم دیگران تونشت مجسمهی داوود رو خلق کنه. یه سری عکس در مورد گتی رو میتونین اینجا ببینین اگه علاقهمندین.
این مدت فیلم هم زیاد دیدیم. تهیهکنندهها که به هوای مل بروکسِ خدا رفتم سراغش و کلی حال کردم باهاش. سیریانا رو هم که چند وقت پیش دیدیم و بازم من حرص خوردم که مردم امریکا پا نمیشن برن یه کم مطالعه کنن ببینن که ایدهای که از خاورمیانه و ایران و اینجور جاها دارن چقدر بچهگانه و فقط بوشپسندانه است. گفتم بوش و یادم افتاد که اون روز داشتم از کار برمیگشتم و یه ماشینی پشتش هنوز تبلیغ BUSH- CHENEY رو داشت و بالاش هم یه کاغذ دیگه چسبونده بود که نوشته بود
The best homeland security is an armed citizen.
که یعنی بهترین راه امنیت ملی، ساکنینِ مسلحه!
فیلم جدید جیم کری رو هم دیدیم و کلی خندیدیم. جالب بود که دقیقاً ماجرای امریکا و شرکتهای بزرگش بود و اینکه چقدر راحت میشه زندگیت رو از دست بدی و کارت به گوشهی خیابون بکشه. نمیدونم چرا از این وجه امریکا انقدر حالم بد میشه. اصلاً این بیخانمانها رو که میبینم چطوری گوشهی خیابون تو سرما میخوابن دلم سه دور میپیچه و احساس گناه میکنم که نمیتونم به هیچکدومشون کمک کنم.
اه بگذریم....
بعد از موزه اون شب رفتیم هالیوود و سانسِت و رفتیم یکی از این کلوپهای کمدی و جای شما خالی کلی خندیدیم. آدمهای خیلی معروفی از اون کلوپ به شهرت رسیدن و چندتاشون واقعاً خوب بودن و چند تا از این جدیدا هم افتضاح بودن بیچارهها! کلاً طنز امریکایی خیلی به مذاق من خوش نمیآد. شاید چون از اولش همیشه کمدی انگلیسی دیدم و خوندم و به نظرم خیلی قویتر و جالبتر میآن. شایدم مشکل از منه!
اوه راستی دو شب پیش رفتیم فیلم مکس سامان مقدم رو دیدیم و داغ دلم تازه شد که چقدر دلم برای سینما و تئاترمون تنگ شده :(((( به نظرم تئاتر ایران خیلی خوبه چون تئاتر خیلی راحت نمیتونه آدم رو جذب کنه مگه اینکه واقعاً خوب باشه. اینجا تا حالا نرفتم تئاتر. احساس میکنم خیانت میشه به بچههای خوبِ تئاترمون و میترسم مثل بقیه چیزاشون ظاهر پرزرق و برقدار و درونِ پوچ داشته باشه. شاید صبر کنم تا بالاخره برم نیویورک و یه راست برم سراغ تئاترای دانشجویی و برادوی اونجا!!
هه هه راستی فیلم Brokeback Mountain رو هم دیدیم. زبانم قاصره از بیانِ احساساتم!! :))) دارم شوخی میکنم :)) دلم خیلی برای شخصیتهای فیلم سوخت که نمیتونستن اون موقعها با هم زندگی کنن. فیلم جالبی بود و فکر کنم برای همجنسگراها خیلی بیشتر هم معنادار و دردناک بوده. خلاصه که فکر کنم نمادین هم اگه باشه یه چند تا جایزه ببره تو اسکار. نوش جونشون چون هیچکدوم از دو تا هنرپیشهی مردِ فیلم همجنسگرا نبودن ولی خوب از پَسِش براومدن و فکر کنم کونِ بوش با این اداهای محافظهکارانهاش داره میسوزه که خودش جای تقدیر و تشکر از نویسنده و کارگردان داره!!
خب فکر کنم حسابی تلافیِ این چند وقت ننوشتن رو درآوردم! فعلاً بایبای :)
۱۳۸۴ بهمن ۱۷, دوشنبه
تفلدم مفارکه!
اینم از تولد ۲۸ سالگی. ممنون از همهی اونایی که تبریک گفتین به طرق مختلف. دوستای بامعرفت که زنگ زدین و شنیدنِ صداتون واقعاًدوستداشتنیه :*
پیام جونم برای تولدم کلی زحمت کشید؛ گل لالهی ناز خرید و کیک بستنی بسیار تا بسیار خوشمزهای که هنوزم تموم نشده! کادوم هم که البته بلیت کنسرت دیوید گیلمور عزیز و لذیذ در سالن کوداک که همونجاییه که مراسم اسکار برگزار میشه. خلاصه کلی خوشخوشانمه D:
فقط وقتی که دور و ورت حسابی خالی باشه از دوستان و نزدیکانته که میفهمی اون موقعها که برات تولد میگرفتن و دورت همش شلوغ بود چقدر ارزش داشته. قدر مامان بابات و خواهرت و دوستات رو الآن خوب میدونی.
دلم برای همتون تنگ شده :*
اینم طبق سنت سالانه، هدیهی تولدم از حمیدرضا جونم :)
پیام جونم برای تولدم کلی زحمت کشید؛ گل لالهی ناز خرید و کیک بستنی بسیار تا بسیار خوشمزهای که هنوزم تموم نشده! کادوم هم که البته بلیت کنسرت دیوید گیلمور عزیز و لذیذ در سالن کوداک که همونجاییه که مراسم اسکار برگزار میشه. خلاصه کلی خوشخوشانمه D:
فقط وقتی که دور و ورت حسابی خالی باشه از دوستان و نزدیکانته که میفهمی اون موقعها که برات تولد میگرفتن و دورت همش شلوغ بود چقدر ارزش داشته. قدر مامان بابات و خواهرت و دوستات رو الآن خوب میدونی.
دلم برای همتون تنگ شده :*
اینم طبق سنت سالانه، هدیهی تولدم از حمیدرضا جونم :)
امان ازاین اعتقاداتِ لعنتی
خب با این وضعيت خطری مسائل انرژی اتمی این یکی دیگه نوبرشه والله! نمیدونم چرا آدمها اصرار دارن که توهین به خودشون رو راحت و امکانپذیر بکنن! تا موقعی که کلهخرانه و متعصبانه روی یه چیزایی اصرار نداشته باشی خیلی کم میشه آزارت داد. نمیفهمم چرا آدمها برای خودشون بت درست میکنن از چیزا و آدمهای مختلف. هیچکس مقدس نیست. هیچ چیز هم مقدس نیست چون اصلاً مقدس معنی نداره! یکی برای من قداست رو تعریف کنه! میدونم حالا بعضیها که اعتقاد قوی دارن میخوان بیآن و صغری کبری بچینن که نباید به مقدسات دیگران توهین کرد اما جداً نمیدونم چرا احساس میکنم همه باید اینو بدونن که تقدس و دین و این حرفا همهاش فقط تلقینی برای توجیه مسائلیه که برامون بدونِ جوابن.
مدتها پیش به این نتیجه رسیدم که آدمها در مراحل مختلف رشد روحی هستن و بعضی هنوز به این آویز دین و ایمان و اعتقاد احتیاج دارن در حالی که بعضی از اون مرحله رد شدن و به یه دید دیگهای همه چیز رو میبینن و بعضی هم که اصلاً از همه روحشون تکامل یافتهتره که واقعاً خوش به حالشون؛ برای همین با مامانم بحث نمیکردم وقتی که سفرهی ابوالفضل و زهرا و غیره میانداخت و دورهی ختم قرآن میذاشت با دوستاش. اما مامانِ من یه فرق بزرگی داره با این موجودات که دارن از در و دیوار میرن بالا، اونم اینه که عقایدش رو نمیخواست به کسی تحمیل کنه و به خاطرشون انسانیتش رو فراموش نمیکرد!
ای کاش آدمها یاد میگرفتن که هر کسی برای خودش نظریات و ایدههای خودش رو داره و لازم نیست همه مثل ما فکر کنن. به نظر شما هیچوقت این فهم توی جامعهی ما گسترش پیدا میکنه؟ چشمم آب نمیخوره. بدجوری داریم پسرفت میکنیم!
مدتها پیش به این نتیجه رسیدم که آدمها در مراحل مختلف رشد روحی هستن و بعضی هنوز به این آویز دین و ایمان و اعتقاد احتیاج دارن در حالی که بعضی از اون مرحله رد شدن و به یه دید دیگهای همه چیز رو میبینن و بعضی هم که اصلاً از همه روحشون تکامل یافتهتره که واقعاً خوش به حالشون؛ برای همین با مامانم بحث نمیکردم وقتی که سفرهی ابوالفضل و زهرا و غیره میانداخت و دورهی ختم قرآن میذاشت با دوستاش. اما مامانِ من یه فرق بزرگی داره با این موجودات که دارن از در و دیوار میرن بالا، اونم اینه که عقایدش رو نمیخواست به کسی تحمیل کنه و به خاطرشون انسانیتش رو فراموش نمیکرد!
ای کاش آدمها یاد میگرفتن که هر کسی برای خودش نظریات و ایدههای خودش رو داره و لازم نیست همه مثل ما فکر کنن. به نظر شما هیچوقت این فهم توی جامعهی ما گسترش پیدا میکنه؟ چشمم آب نمیخوره. بدجوری داریم پسرفت میکنیم!
اشتراک در:
پستها (Atom)