۱۳۸۶ خرداد ۸, سه‌شنبه

حراجِ ایران، نصف قیمت!

داشتم یه مطلب در مورد ایران می‌خوندم که آقایی به نام جعفرزاده نوشته. من کلا خیلی سیاسی نیستم و خیلی از این آدم‌ها رو نمی‌شناسم و فقط می‌دونم که اکثر آدم‌هایی که داخل سیاست می‌شن خیلی بی‌پدر و مادر می‌شن. این آقا خیلی راحت داشت توجیه می‌کرد که چرا ایران خیلی خطرناکه و باید بهش حمله بشه! زیرش هم به عنوان رزومه‌ی خودش و همکاریش با شبکه‌ی خبری فاکس نوشته بود که این آقا خیلی خداست و اولین کسی بوده که توجه دنیا رو به خطر بمب اتم ایران و بقیه‌ی خطرات ایران جلب کرده.

والله من خودم منتقد درجه‌ی یک وضعیت کنونی تو ایرانم اما از این آدما که بیرون گود نشستن و بعضیاشون صد ساله ایران رو ندیدن و هی نظریه می دن و تئوری در می‌کنن خیلی حرصم می‌گیره! خودم تقریباً ۳ ساله که از ایران اومدم بیرون و واقعا احساس می‌کنم اصلا قاضیِ خوبی برای اون‌چه الآن داره تو ایران اتفاق میوفته نیستم. از دور کلی غصه می خورم و خیلی هم نگران می شم و مجبورم دورادور نگرانِ دوستان و نزدیکان باشم.

کسی که سال‌هاست که ایران رو ندیده چطوری به خودش اجازه می‌ده که انقدر راحت با سرنوشت یه ملت بازی کنه؟!! من کاری به این دولت ندارم، فقط می‌خوام بدونم چه جور آدمی می‌تونه انقدر راحت برای اهدافِ شخصی خودش مملکت خودش رو جهنم کنه. آخه چه جور منطقی دارن این آدم‌هایی که فکر می‌کنن با جنگ و کشت و کشتار می‌شه سِیر تکاملی یه فرهنگ و یه ملت رو سرعت بخشید؟! اینا که تو امریکا و کانادا و اروپا خودشون رو متخصص امور ایران معرفی می‌کنن و هر چی چرت و پرت به دهن‌شون می‌آد می‌گن با خودشون چه فکری می‌کنن؟ دکون باز کردن؟! با سرنوشت یه مملکت سرمایه‌گذاری شخصی کردن؟

این گروه‌ها با اسمای دل‌رباشون و پرمعناشون کلماتِ توی اسماشون رو به بازی گرفتن. سازمان رهایی‌بخش و نمی دونم چی‌چیِ حقوق بشر و بعضی هم که از تو یه جایی‌شون پارلمان درست کردن در تبعید و خودشون رو هم لابد با رای خودشون انتخاب کردن و حالا شدن منبعِ اطلاعاتِ کهنه و به درد نخور در موردِ ایرانی که دیگه اصلا نمی‌شناسنش. به معنای واقعی دکون باز کردن و جونِ فک و فامیل و من و شما رو می‌خرن و می‌فروشن که تو ایرانن.

تو این مقطع زمانی هر بازخوردِ منفی رو که در مورد ایران تولید می‌شه این بازار تبلیغاتیِ غول به خورد مردم اینجا می ده و از همین الآن هم حسابی مغزشون رو شستشو دادن بیشترشون آمادگی شنیدن حمله به ایران رو دارن و خیلی هم تعجب نخواهند کرد. جداً اینایی که خواستار این حمله هستن خودشون دلبندان‌شون و نزدیکان‌شون در ایران نیستن؟ فکر می‌کنن امریکا وقتی حمله کنه فقط آخوندا می‌میرن؟! تو مغز این ایرانیانِ ایران‌فروش چی می‌گذره؟

دلم می‌سوزه برای تمامِ اونایی که تو ایران برای حقوق‌شون می جنگن؛ با قلم و گفتارشون سعی دارن توی صلح و با کمترین تلفات تغییرات مثبت ایجاد کنن و بعد یه عده این وسط برای نون درآوردن آماده‌ان به چندرغازی ایران رو غولی ترس‌ناک و وحشی نشون بدن. خیلی مسخره است که آدم بتونه انقدر پَست بشه و تازه احساس باحالی هم بکنه که خیلی حالیشه و داره آپولو هوا می کنه در راهِ پیشرفت ایران. دلم می‌خواست یکی از این گرو‌ه‌ها و اعضاشون اگه خیلی دل‌شون می‌سوزه پامی‌شدن مثل آدم می‌رفتن ایران، همون‌جا که بقیه می‌رن زندان برای عقایدشون و سختی می‌کشن؛ نه اینکه قمپز در کنن که دل‌شون برای ایران می‌ره. خونِ اونا که از امثال محمدی و باطبی که رنگین‌تر نیست، هست؟ با جون کی این وسط قمار می‌کنن و راهِ حمله به ایران رو اسفالت می کنن؟

اینجا به هر کی می‌گم ایرانی هستم می‌گه اوه اوه خیلی باید الآن خطرناک باشه. می‌پرسم چرا می‌گن آقا نزدیکه که حمله بشه و یا دولتِ ایران مردم رو می کشه یا همش عملیاتِ تروریستی هست اونجا. وقتی می‌گم کدوم عملیات تروریستی یادشون می‌آد که ایرانی توش بوده مثل مُنگلا نگام می‌کنن و می‌گن تو اخبار دیدن و یادشون نمی‌آد الآن. ساکت می‌شم و حرفی برای گفتن ندارم وقتی که می دونم هم‌وطن‌های خودم هستن که از این حرفا می‌ذارن تو دهنِ اینا. خیال کردین حالا مثلاً امریکا هیچ‌کدوم از این کارا رو نمی‌کنه؟ فقط چون ما در موردشون نمی‌شنویم روی شبکه‌های اخباری خودشون مطمئن باشین که دلیل نمی‌شه که خبری نیست.

نمی‌دونم عاقبت ایران چی می‌شه اما کماکان غصه‌م رو می‌خورم؛ همون‌طوری که وقتی ایران بودم حرص می خوردم و زجر می‌کشیدم. حالا اینجا در مورد ایران خزعبلات می‌شنوم و کماکان حرص می‌خورم. دیدِ دوستانِ منتقدمون تنگه و به وقایع مقطعی نگاه می‌کنن و به کلِ ماجرا در ابعاد بزرگتر نگاه نمی‌کنن. خواستن نتیجه‌ی سریع و بی‌منطق منو یاد اصطلاحی می‌اندازه که همیشه مادربزرگم به کار می بره؛ تند و بَد!