۱۳۸۶ شهریور ۱۹, دوشنبه

مقدار معتنابهی غرغر

دی‌شب داشتم MTV Awards رو نگاه می‌کردم. کلی سر و صدا کردن برای بریتنی اسپیرز که قرار بود برنامه رو شروع کنه. واقعاً افتضاح بود! نمی‌دونم کی مجبورش کرده بود این‌کارو بکنه! به زور می‌تونست راه بره و حتی نمی‌تونست لب بزنه! یکی نیست بگه آخه مجبوری؟!

*****

پیام جونم برام دفتر خاطراتِ کِرت کوبین خواننده‌ی Nirvana رو خریده و شروع کردم خوندنِ‌شو. آدمِ جالبی بوده. یه سری از حرفای خل و چلی‌ش منو یادِ خودم انداخت. یه جا گیر داده هی در موردِ این حرف می‌زنه که وقتی چشاشو می‌بنده چی می‌بینه و وقتی باز می‌کنه چی می‌بینه که انگاری من نوشته بودم اون تیکه رو. خیلی ترس‌ناک بود که دیدم کسِ دیگه‌ای هم فکر و خیالای عجیب غریب شبیه من داره و خب عاقبت هم خودشو کشته. خدارو چه دیدی شاید منم دوباره به دورانِ نوجوانی و عشقِ خودکشی کردن برگردم! (حالا پیام می ره کتابَ رو پَس می‌ده :)))

*****

امروز رفتم دکتر و کلی غر زدم در موردِ خودم که چرا من لاغر نمی‌شم هر کاری می‌کنم. دکتر فعلاً برام کلی آزمایش نوشته. گفت یه دکتر هست که متخصصه و می‌تونه تو رو تحت نظر بگیره و کمکت کنه اما بیمه پول‌شو نمی‌ده. گفت من تا حالا هر چی نامه دادم برای ارجاع دادن بیمارها به اون، بیمه رد کرده. گفتم خب این سلامتیه منه که در خطره. من الآن بر طبق مقیاس‌های پزشکی Very Obese هستم و این فقط در عرض سه سالی که در امریکا زندگی کردم به وجود اومده. دارم پول بیمه‌ای که سر به هوا می‌زنه می‌دم و حالا که باید بهم سرویس بِدَن می‌گن ارجاع نمی دن به متخصص؟! غلط کردن. اگه لازم باشه می رم دنبالش از نظر حقوقی چون هر چی کمردرد و چربی خونِ بالا دارم زیرِ سرِ این متابولیسمِ بی‌نایِ منه و اینا باید درستش کنن.
خلاصه که اعصابم خورده سرِ اینکه باید برای سلامتی‌م چونه بزنم! اون دواهای گیاهی که روده و بدن رو تمیز می‌کرد رو هم والله انجام دادیم و همچین فرقی نکرد. اصلاً دیگه نای ورزش هم ندارم :( خودم رو به زور می‌کشم به ورزشگاه و وقتی بعد از یه هفته وزنم به جای پایین رفتن می‌ره بالا و همیشه گرسنه هستم بیشتر افسرده می‌شم و شروع می‌کنم بدتر خوردنِ چیزایی که می‌دونم برام بَدَن اما نمی‌تونم خودمو کنترل کنم :(
اه ولش کن. حالا فعلاً برم آزمایش بدم ببینم کلسترول و قندم پایین اومدن یا نه.