۱۳۸۳ آبان ۹, شنبه

صدای Eminem هم دراومد!

این هم آهنگ جدید Eminem در مورد انتخابات که از طریق وبلاگ کوزه پیداش کردم. خوشم می‌آد که هر چی از دهنش دراومده به بوش گفته! این هم متنشه:

I scrutinize every word, memorize every line
I spit it once, refuel, re-energize and rewind
I give sight to the blind, my insight's through the mind
I exercise my right to express when I feel it's time
It's just all in your mind - what you interpret it as
I say to fight, you take it as I'ma whip someone’s ass
If you don’t understand, don’t even bother to ask
A father who has grown up with a father-less past
Who has blown up now to rap phenomenon
That has, or at least shows, no difficulty multi-taskin' and juggling both
Perhaps mastered-his-craft slash entrepreneur
Who has helped launch a few more rap-bags
Who’s had a few obstacles thrown his way
Through the last half of his career
Typical manure, moving past that
Mister kiss-his-ass-crack, he’s a class-act
Rubber-band man, yeah, he just snaps back

Chorus:

Come along, follow me, as I lead through the darkness
As I provide just enough spark that we need to proceed
Carry on, give me hope, give me strength
Come with me, and I wont steer you wrong
Put your faith in your trust, as I guide us through the fog
To the light at the end of the tunnel we gon’ fight
We gon’ charge, we gon’ stomp
We gon’ march through the swamp
We gon’ mosh through the marsh
Take us right through the doors
Come on..

Verse 2:

All the people up top, on the side and the middle
Come together, let's all form this swamp just a little
Just let it gradually build, from the front to the back
All you can see is a sea of people, some white and some black
No matter what color, all that matters we're gathered together
To celebrate for the same cause, no matter the weather
If it rains, let it rain
Yeah, the wetter the better
They ain’t gon’ stop us - they can't
We're stronger now, more then ever
They tell us "No", we say "Yeah"
They tell us "Stop", we say "Go"
Rebel with a rebel yell
Raise hell - we gon’ let em know
Stomp, push, shove, mush..
Fuck Bush
Until they bring our troops home, c'mon, just..

Chorus:

Come along, follow me as I lead through the darkness
As I provide just enough spark that we need to proceed
Carry on, give me hope, give me strength
Come with me, and I wont steer you wrong
Put your faith in your trust, as I guide us through the fog
To the light at the end of the tunnel we gon’ fight
We gon’ charge, we gon’ stomp
We gon' march through the swamp
We gon' mosh through the marsh
Take us right through the doors
Come on..

Verse 3:

Imagine it pourin’, it's rainin’ down on us
Moshpits outside the oval office
Someone’s tryin to tell us something
Maybe this is God just sayin' we're responsible
For this monster - this coward that we have empowered

This is Bin Laden
Look at his head noddin’
How could we allow something like this without pumpin' our fists
Now, this is our final hour
Let me be the voice, and your strength and your choice
Let me simplify the rhyme just to amplify the noise
Try to amplify it, times it, and multiply it by sixteen million
People are equal at this high pitch
Maybe we can reach al qaeda through my speech
Let the president answer our high anarchy
Strap him with a AK-47, let him go fight his own war
Let him impress daddy that way
No more blood for oil, we got our own battles to fight on our own soil
No more psychological warfare to trick us to thinking that we ain’t loyal
If we don’t serve our own country, we’re patronizing our hero
Look in his eyes, its all lies
The stars and stripes, have been swiped
Washed out and wiped and replaced with his own face
Mosh now or die

If I get sniped tonight, you’ll know why
‘Cuz I told you to fight

Chorus:

Come along, follow me as I lead through the darkness
As I provide just enough spark that we need to proceed
Carry on, give me hope, give me strength
Come with me, and I wont steer you wrong
Put your faith in your trust, as I guide us through the fog
To the light at the end of the tunnel we gon' fight
We gon' charge, we gon' stomp
We gon' march through the swamp
We gon' mosh through the marsh
Take us right through the doors
Come on

Outro:

Eminem: And as we proceed to mosh through this desert storm.. in these closing statements, if they should argue, let us beg to differ.. as we set aside our differences, and assemble our own army to disarm this weapon of mass destruction that we call our president for the present.. and mosh for the future of our next generation.. to speak and be heard.. Mr President.. Mr Senator..

(Kids: Hear us, hear us?.. Hahaha)





۱۳۸۳ آبان ۸, جمعه

به خانه بازمی‌گردیم؟!!!! آخه هبوط تا به چه حد؟ :(((

خیلی خوبه که بعد از پستِ قبلی یکی دیگه از خواننده‌ها هم ای‌میل داد که قربون دستت حالا که قورمه‌سبزی رو می‌گی ته‌چین رو هم بگو!! خب خانوم‌ها و آقایونِ عزیز (می‌گم آقا چون کسی که قورمه‌سبزی رو می‌خواد آقاهه!) امروز طرز تهیه‌ی خورشت قورمه‌سبزی رو براتون توضیح می‌دم. البته لطفا توجه‌ِ اکید داشته باشید که این قورمه‌سبزی‌ایه که من دوست دارم و بقیه معمولا تو این خورشت لوبیا قرمز می‌ریزن که به‌ هیچ‌ وجه من الوجوه برای من توجیه‌پذیر نیست و کلی کارای دیگه می‌کنن که خب من خوشم نمی‌آد! خلاصه که هر کسی آزاده هر جوری که خودش دوست داره آشپزی کنه مگه نه؟ D:

مواد لازم:
اول از همه و مهتر از همه چیز سبزی‌تونه که اصل کاریه و خب در این هم خیلی‌ها نظرات متفاوتی دارن. خود همین سبزی رو آماده کردن کلی دنگ و فنگ داره پس حواس‌تون باشه که برین یه جایی که این سبزی‌ها رو داشته باشه.

- تره، شنبلیله، جعفری، گشنیز، و مقداری اسفناج که به خورشت‌تون لعاب بیشتری می‌ده و تاثیر خاصی روی مزه نداره. بسته به تعداد نفراتی که دارین براشون غذا می‌پزین هر چقدر که از بقیه‌ی سبزی‌ها می‌ریزین حواس‌تون باشه که تره باید به نسبتِ بقیه دو برابر باشه.

- گوشت خورشتی به تناسب نفراتِ خورنده! (می‌دونین که گوشت خورشت ران، دست و ماهیچه‌ی گوسفنده؟)
- لیمو عمانی(من خودم دو تا می‌اندازم چون خیلی دوست دارم)
- نمک و فلفل و زردچوبه
- یک قاشق رب گوجه فرنگی (غلظت خورشت رو بیشتر می‌کنه و خوش‌رنگ‌تر و خوش‌مزه‌تر می‌شه و مزه‌اش هم اصلا معلوم نیست، یه بار امتحان کنین)

خب سبزی رو تمیز می‌کنین و بعدش خوردش می‌کنین. تو ایران مامانم با چرخ گوشت خورد می‌کرد و بعد خودش و آبش رو می‌ذاشت با هم اول بپزه و بعد هم سرخش می‌کرد. من‌ هم اینجا با میکسر کاملا خوردش می‌کنم و بعد هم سرخ می‌کنم.

حالا گوشت، لیمو عمانی، نمک، فلفل و زردچوبه رو می‌ذارین که با هم بپزن. ایران مامان تو زودپز می‌ذاشت اما من اینجا اول پیازداغ درست می‌کنم بعدش گوشت رو اضافه می‌کنم و می‌ذارم رو شعله‌ی کم که آبِ گوشت هم حسابی دربیآد و بعد دو لیوان آب اضافه می‌کنم و می‌ذارم بپزه. تجربه‌ی دو ماهه‌ام ثابت کرده که گوشت‌های اینجا معمولا خیلی بیشتر طول می‌کشه که بپزن پس حواس‌تون باشه نپخته نمونه!

گوشت که پخت، سبزی رو همراه با یک قاشق رب گوجه فرنگی اضافه می‌کنیم و در قابلمه را می‌ذاریم و زیرش رو کم می‌کنیم و می‌ذاریم که جا بیوفته. معمولا اگه همه‌ی کارا رو درست انجام داده باشین در عرض یه ربع الی نیم ساعت یه خورشتِ جانانه خواهید داشت D:

و این بود اولین قدم در راه اعتلا یا شاید هم نابودیِ آشپزیِ ایرانی!! اگه خوشمزه شد جای من رو هم خالی کنین اگه هم خراب‌کاری کردین ... ممممم بهم فحش ندین، خب؟ P: موفق باشین :)

۱۳۸۳ آبان ۴, دوشنبه

اندر فوائد در خانه ماندن و بیکار بودن!

فکر کنم این پستِ قبلیم خیلی به نظر تیره و تار میومد خیلی‌ها نگران شدن! هنوز افسرده نشدم و فکر نمی‌کنم که بشم. فقط یه کم بیکاری داره اذیتم می‌کنه و احساس می‌کنم پیام هم داره با خودش فکر می‌‌کنه که پس اون دختر فعال و پرکار که من باهاش ازدواج کردم کجا رفته! به علاوه اینجا واقعا اگه کار نکنی زندگی خیلی یکنواخت می‌شه. البته یه چیزایی تو خودم کشف کردم که روحم هم خبر نداشت!

مثلا متوجه شدم که کلی آشپزیم خوبه! نمی‌خوام از خودم تعریف کنم اما واقعا فکر نمی‌کردم انقدر راحت از پسِ این‌جور کارا بربیآم. تو خونه هیچ‌وقت زیر بار کار خونه نمی‌رفتم. یکی اینکه احساس می‌کردم هر چقدر هم جون بکنم به چشم مامانم نمی‌آد و این موضوع شدیدا عصبیم می‌کرد و صنم رو هم می‌دیدم که چقدر تو خونه‌شون زحمت می‌کشه و کسی قدرش رو نمی‌دونه و بیشتر این حسم تقویت می‌شد. یه علت دیگه‌اش این بود که از صبج تا شب سر کار بودم و وقتی می‌رسیدم علنا له بودم از خستگی و کاری از دستم برنمی‌اومد!

صنم در مورد تمیزی و مرتبی و مشکلاتش نوشته، خیلی جالبه که من آدم وسواسی‌ای هستم اما هیچ‌وقت تو نمیزی خونه همکاری نمی‌کردم! علتم هم کاملا برای خودم منطقی بود. تا موقعی که خونه‌ای زندگی می‌کنی که ۴ نفر دیگه هم هستن و تقریبا هیچ‌کدوم مثل تو وسواسِ تمیزی ندارن باید کاملا قیدش رو بزنی و خودت رو بزنی به کوچه‌ی علی چپ تا موقعی که مستقل بشی و با کسی باشی که درکت کنه و با هم کنار بیآین که می‌خواین چکار کنین. من از دستشویی، حموم و آشپزخونه‌ی خونه‌مون اصلا دل خوشی نداشتم و در عین حال می‌دونستم که اگه تمیز هم کنم دو ساعت بعدش دوباره همون آش و همون کاسه!

اما الآن فرق می‌‌کنه و دارم از خوشی می‌میرم که خونه‌ام کوچیکه و تمیزه :) پیام هم با اینکه تمیزه اما متاسفانه به هیچ وجه مرتب نیست :(( اما خوشبختانه این عادت‌هاش قابل تحمله و می‌شه باهاشون کنار اومد. مثلا وقتی از در می‌آد و لباسش رو در می‌آره و همون جایی که ایستاده رو زمین پهن می‌کنه می‌شه راحت اون لباس رو برداشت و آویزون کرد! همین که همیشه تمیزه و بوهای خوب خوب می‌ده بیشتر از هر چیزی مهمه (یادتونه که من چقدر از بوهای مطبوع دوستان در ایران می‌نالیدم!)

و اما آشپزی! دیروز در مانوری محیرالعقولانه موفق شدم اولین ته‌چینم رو درست کنم! جداً همیشه فکر می‌کردم ته‌چین یکی از سخت‌ترین غذاهای دنیاست ولی شد! بقیه‌ی غذاها رو هم دقیقا نمی‌دونم از کجا، اما بلدم! مامانم همیشه به همه که می‌گفتن به شیده آشپزی یاد بده می‌گفت شیده همه چیز بلده فقط دلش نمی‌خواد کار کنه! الآن می‌فهمم که راست می‌گفت! البته غذاها رو به روشی که خودم دوست دارم درست می‌کنم D: بیچاره پیام!

یکی از خواننده‌های وبلاگ درخواست کرده که دستور پخت قورمه‌سبزی رو بنویسم! اتفاقا اون هفته که لس‌آنجلس بودیم هم یه خانوم امریکایی تو مغازه می‌خواست یاد بگیره که براش توضیح دادم!! فکرش رو بکنین! جالب اینجاست که به هر کس می‌گم دارم آشپزی می‌‌کنم می‌گه هه هه اصلا نمی‌تونم تو رو در حال آشپزی مجسم کنم و می‌زنه زیر خنده! پیام هم اول‌ها باورش نمی‌شد که اون غذاها رو من پختم و می‌گفت نکنه همسایه‌ی ایرانی پیدا کردی می‌دی اون برات بپزه!!! الآن دیگه زیاد نوشتم اما قول می‌دم دفعه‌ی دیگه طرز تهیه‌ی قورمه‌سبزی به روش شیده‌ای رو بنویسم D: فعلا شما کماکان دعا کنین!

۱۳۸۳ آبان ۱, جمعه

کمی تا قسمتی غرغر

این چند روزه اینجا همینطور شر و شر بارون اومده. برعکسِ خونه که وقتی بارون می‌اومد من قلبم از خوشحالی به تاپ‌تاپ می‌افتاد و کلی احساساتی می‌شدم اینجا اصلا از بارون‌شون خوشم نمی‌آد! می‌دونم بچه‌گونه به نظر می‌رسه اما من با خیلی چیزا اینجا مشکل دارم. یک: هیچی مزه‌ای که باید بده رو نمی‌ده! همه چیز خیلی به نظر خوشگل و وسوسه‌انگیز می‌رسه اما وقتی می‌گیریش و می‌خوری می‌بینی هیچ مزه‌ای نمی‌ده! یعنی مزه که می‌ده اما مزه‌آش انگار واقعی نیست! دو: همون‌طور که تو پست قبلی‌م گفتم و کلی به خاطرش با پیام صحبت کردیم، لبخندها به طرز دل‌خراشانه‌ای مصنوعیه. هیچ‌کس به هیچ جاش هم نیست که شما زنده‌این یا مرده ولی هیچ‌وقت یادشون نمی‌ره تا می‌بیننتون مثل رباطهای متبسم بگن: How are you doing؟

خیلی دلم می‌خواد یه بار برگردم به یکی از اینا که حتی منتظر نمی‌مونن ببینن جوابت چیه بگم Like you care! اما خب معلومه که من هم الکی لبخند می‌زنم در جواب و یه چرتِ بی‌ربطی می‌گم. اینجا فقط وقتی می‌بینن که مشتری هستی هی حال و احوال می‌کنن، اونم یه جوری که قشنگ احساس می‌کنی که اصلا و ابدا از ته دل‌شون نیست. منظورم این نیست که مثلا طرز رفتار فروشنده‌های ما بهتره که معمولا بداخلاق و بی‌ادب هستن اما خب اقلا ایرونی‌ها برات فیلم بازی نمی‌کنن و سعی نمی‌کنن با لبخندهای مکش مرگ مرا خرت کنن، یا می‌کنن و من تجربه نداشتم! چه می‌دونم، فقط می‌دونم که بیشتر چیزا به دلم نمی‌شینن. شاید اصلا دلم برای خونه و مامان اینا تنگ شده و دارم الکی بهونه می‌گیرم.

احساس عجیبیه و هنوز هم باهاش کنار نیومدم که چقدر دورم از همه. گاهی یهو برمی‌گردم شروع می‌کنم پیام رو نگاه کردن و می‌گم: من اینجا چکار می‌کنم؟!!! پیام هم خیلی خونسرد و مهربون شروع می‌کنه از اول آشنایی‌مون رو تعریف می‌کنه تا برسه به اونجا که من اومدم پهلوش و داریم با هم زندگی می‌کنیم. تنها چیزی که نمی‌ذاره خل بشم هم همینه! بودن با پیام بی‌نهایت آرامش‌بخش و دوست‌داشتنیه. همش خدا رو شکر می‌کنم که همدیگه رو پیدا کردیم چون با اخلاق عجیب غریبی که من دارم فکر نکنم هیچ‌کس دیگه‌ای می‌تونست این‌طور راحت باهام کنار بیآد. پیام شعبده‌بازه! حتی وقتی که خیلی عصبانی، ناراحت یا دلتنگ هستم بالاخره یه چیزی می‌گه و انقدر می‌گه که آرومم می‌کنه و به خنده می‌اندازتم.

اما به غیر از این هیچی ندارم. از نظر کاری شدیدا ناامیدم و می‌دونم که آخرش باید به یه کاری رضایت بدم که دوست ندارم و فقط تحملش کنم چون اینجا همه جیز از صفر شروع می‌شه. خیلی مسخره است که اینجا هم که هستم اون‌ور بهم هنوز پیشنهاد کار می‌شه! دو بار کار تو یونیسف پیشنهاد شده و من اینجا پای کامپیتر می‌شینم می‌زنم تو سر خودم! اون روز خداداد می‌گفت من از اول هم می‌دونستم تو اینجا اذیت می‌شی چون تو ایران زیادی مستقل و کاری بودی و برای همین هم اولین باری که پیام گفت می‌خواد چکار کنه من باورم نمی‌شد تو راضی شدی!!!

یه چیزی که هست اینه که مطمئنم که در مورد پیام اشتباه نکردم و در مورد اومدنِ اینجا هم تازه امروز شده سه ماه و باید یه کم آروم بگیرم و مثبت‌تر به همه چیز نگاه کنم. پیام همیشه می‌گه که من شدیدا منفی هستم. راستش این دست خودم نیست همیشه این‌طوری بودم و همیشه آخر ماجرا و مشکلات رو می‌بینم. باید تمرین کنم یه کم مثبت‌تر با همه چیز برخورد کنم. شماها هم یادتون رفته و دعا نمی‌کنین یه کار خوب گیره من بیآدا :-w

۱۳۸۳ مهر ۲۴, جمعه

پرید آقا، پرید

کلی در مورد امتحان رانندگی و الکی قبول شدن و ماجراهای دنبال کار گشتنم نوشته بودم اما همش پرید! من هم دیگه عمراً حوصله داشته باشم که دوباره تایپش کنم، ‌شرمنده! فقط اینکه این امریکایی‌ها کتک می‌خوان! یکی باید بهشون بگه این لبخند‌های مصنوعی و زورکی‌شون از صد تا فحش بدتره!! بگذریم!



۱۳۸۳ مهر ۱۸, شنبه

کالیفرنیاگردی

این چند روزه اصلا خونه نبودیم. صنم برای یه سخنرانی رفته بود استنفورد و قرار بود که بعدش بیآد پیش من. پیام و من هم تصمیم گرفتیم که بریم از اونجا بیآریمش که بیخودی هی سوار هواپیما نشه و من هم سانفرانسیسکو رو ببینم و بعدش هم صنم رو ببریم لس انجلس بچرخونیم. جای همگی خالی خیلی خوش گذشت. اول از همه که توی سانفرانسیسکو یه کمک عموی من کلی این‌ور اون‌ور رفتیم و فکر نکنم واقعا شهری به این زیبای توی دنیا وجود داشته باشه. شب اول با جوانه و جهانشاه رفتیم بیرون و بعدش هم رفتیم خونه‌شون کلی گفتیم و خندیدیم و بعدش ما برگشتیم به هتل.

alkatras.jpg


فرداش عموم اومد و رفتیم آلکاتراس رو دیدیم؛ البته از دور چون هیچ‌کدوم دل رفتنِ توش رو نداشتیم! اون عکس بالایی آلکاتراسه. برای نهار گیله‌مرد و مرتضی نگاهی هم به ما پیوستن و واقعا خوش گذشت. آقای رجب‌نژاد به همون اندازه‌ای که فکر می‌کردم آقا، مهربون و بامزه است. بعد از نهار هم عموم یه جاهایی ما رو برد که کم‌کم داشت گریه‌ام می‌گرفت بسکه خوشگل بودن. این درخت‌ها و برگاشون رو ببینین. وای خیلی خوشگل بود.

leaves.jpg


شب رو رفتیم خونه‌ی عموم در برکلی. منظره‌ی جلوی پنجره‌ی هال‌شون اصلا یه چیز عجیبی بود که من انقدر حواسم پرت بود متاسفانه یادم رفت عکس بگیرم. با راهنمایی عمو و زن‌عمو تصمیم گرفتیم که از Highway 1 برگردیم. دعا می‌کنم که همه‌ی کسانی که دوست دارن حتما یه روزی بتونن بیآن و تو این راه رانندگی کنن!! مجسم کنین که جاده‌ی چالوسی باشه که از لبِ دریا بگذره! اینا هم چند تا عکسه از همون‌جا، فقط حیف که بیشتر جاها مه بود و نمی‌تونستیم همه‌ی زیبایی رو ببینیم.

foggysea1.jpg


بالاخره رسیدیم به لس‌انجلس و رفتیم پهلوی خداداد و با صفا هم شب رفتیم هالیوود و وست‌وود گردی! بعدش هم همگی رفتیم قلیون‌کشی D: جای رفقا خالی! اوه تازه چند وقت پیش به لطف یکی از خوانندگان عزیز وبلاگامون با پیام یه جا رفتیم تو سن‌دیه‌گو که قلیون‌بازی بود :) خوبه همه خبر دارن من قلیون‌بازم و انقدر مهربونن که همش می‌برنم این‌جور جاها.

foggysea2.jpg


از لس‌انجلس هم اومدیم خونه‌ی ما و با صنم دیشب رفتیم یه کلاب و کلی خندیدیم جای همگی خالی. امروز صبج هم صنم رو بردم گذاشنم فرودگاه سن‌دیه‌گو و تنهایی برگشتم!این اولین بارم بود که این همه راه رو تنهایی رانندگی کردم اون هم تو اتوبان‌های اینجا که همه یه ذره زیادی گاز می‌دن! خوشبختانه نه گم شدم و نه مُردم! تنها نکته‌ی منفی این چند روز جریمه‌هایی بود که چپ و راست شدیم! یه بار سرعت غیرمجاز و یه بار پارکینگ، چون پول پارکومتر تموم شده بود :( جلوی خونه‌ی خداداد هم که ماشین رو خیلی شیک بکسل کردن و بردن چون‌که مثل اینکه ما جای اشتباهی پارک کرده بودیم! خلاصه کلی درآمدزا بودیم برای پلیسِ امریکا!!

foggysea4.jpg


خیلی خوب بود که این چند روز از دنیا بی‌خبر بودیم! واقعا آدم هر چی بیشتر بدونه بیشتر زجر می‌کشه. انشالله که همگی خوبین! این هم یه پست مفصل به تلافیه تنبلی این چند وقت :) لطفا کماکان برای کار من دعا کنین بی‌زحمت!

۱۳۸۳ مهر ۱۱, شنبه

نخونده بگیرین...

دارم کم‌کم به رانندگی مسلط می‌شم؛ یعنی دیگه لازم نیست در آنِ واحد حواسم به پونصد و پنجاه و پنج تا چیز باشه و یه سری کارا رو اتوماتیک انجام می‌دم. کارایی مثل گاز و ترمز به موقع و ول کردن فرمون بعد از پیچیدن و از این حرفا. البته مطمئنم که در هر حال چند باری باید امتحان رانندگی‌شون رو بدم و رد شم چون یادتون که نرفته، من خدای گند زدنم. کار هم چند جا رو آنلاین رزومه فرستادم اما هنوز روم نمی‌شه زنگ بزنم جایی بگم کار دارین یا نه! می‌دونم به نظر کاملا احمقانه می‌آد اما این یکی از نقطه ضعف‌های منه.

تا به حال‌ سر هر کاری که رفتم (که کم هم نبوده) یا کسی من رو برده اونجا یا خودشون اومدن بهم پیشنهاد همکاری دادن و خودم هیچ‌وقت نرفتم یه جایی بگم آقا به من کار می‌دین؟ و حالا بلد نیستم که باید چطور این کار رو کرد.حتی کیش رو هم صنم می‌خواست امتحان بده و من رو هم برد که تو امتحان تافلش با هم تقلب کنیم که البته یادم نمی‌آد اصلا تقلبی کرده باشیم و مسخره اینجاست که من از همون موقع شروع به کار کردم اونجا الکی الکی (با اینکه از تدریس خوشم نمی‌اومد) و صنم چند سال بعدش اومد اونجا.

حالا اولین باره که احساس می‌کنم هیچ چیز خاصی برای ارائه ندارم و روم هم نمی‌شه رم بگم کار چی دارین! خیلی خنده‌داره نه؟ می‌دونم اگه برم دنبالش چون زبونم درازه و اعتماد به نفسم هم به نظر می‌رسه که زیاده، کم‌کم می‌تونم کار پیدا کنم اما دارم هنوز رو خودم کار می‌کنم که راضی شم و برم. تو رو خدا باز هم فکر نکنین که به خاطر از خودراضی بودنمه که اینطوری‌ام، درست برعکسه، به خاطره کمبود اعتماد به نفس، شدیدا از نه شنیدن می‌ترسم.

حالا تا ببینیم که چی می‌شه. کماکان دعا کنین :)



۱۳۸۳ مهر ۱۰, جمعه

صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، واحد سن دیه‌گو*

الآن مناظره‌ی کری و بوش تموم شد و فوری زنگ زدن و نظرسنجی کردن! خیلی جالبه که قشنگ می‌شد خطی رو که بوش سعی داشت دنبال کنه رو حوند. بهش گفته بودن هر چیزی که کری گفت تو فقط در مورد بی‌ثباتی و متغیر بودن کری حرف بزن و همه چیز رو سعی کن به اون بچسبونی. بوش هم نهایت تلاشش رو کرد و کاملا گند زد بسکه عین این بچه‌های لوس و لجباز هر موقعی که کری داشت حرف می‌زد بالا پایین می‌پرید و بی‌ربط همون یه چیزی که بلد بود رو تکرار می‌کرد. در عوض کری خیلی خونسرد و راحت سوالات رو جواب داد و با اینکه بوش هی به شخصیتش گیر می‌داد چیزی بهش نگفت و فقط آروم توضیح داد که این مسخره‌بازی سر بی‌ثباتی فقط بازی با کلماته.

خلاصه که کلی جالب بود برای اولین بار از این چیزا رو نگاه کردن. در مورد ایران هم حسابی بحث کردن. بحث‌شون هم معلومه که سر سلاح اتمی بود. کری می‌گفت که بوش درست برخورد نمی‌کنه و گذاشته که ایران هر کاری می‌خواد بکنه! امریکا نباید منتظر فرانسه و آلمان و بقیه بشینه و باید خودش یه کاری بکنه. ادعا کرد که در طول ۴ سال این ماجرای خلع سلاح اتمی رو در ایران، کره شمالی و روسیه (شوروی سابق) حل کنه. بوش هم هی اصرار داشت که در لیبی موفق بوده.

خدا عاقبت این مملکت رو به خیر کنه، که خب تاثیر مستقیمی روی ایران هم داره.

*تیتر البته کاملا معلومه که پیشنهاد پیامه!