۱۳۸۳ آبان ۴, دوشنبه

اندر فوائد در خانه ماندن و بیکار بودن!

فکر کنم این پستِ قبلیم خیلی به نظر تیره و تار میومد خیلی‌ها نگران شدن! هنوز افسرده نشدم و فکر نمی‌کنم که بشم. فقط یه کم بیکاری داره اذیتم می‌کنه و احساس می‌کنم پیام هم داره با خودش فکر می‌‌کنه که پس اون دختر فعال و پرکار که من باهاش ازدواج کردم کجا رفته! به علاوه اینجا واقعا اگه کار نکنی زندگی خیلی یکنواخت می‌شه. البته یه چیزایی تو خودم کشف کردم که روحم هم خبر نداشت!

مثلا متوجه شدم که کلی آشپزیم خوبه! نمی‌خوام از خودم تعریف کنم اما واقعا فکر نمی‌کردم انقدر راحت از پسِ این‌جور کارا بربیآم. تو خونه هیچ‌وقت زیر بار کار خونه نمی‌رفتم. یکی اینکه احساس می‌کردم هر چقدر هم جون بکنم به چشم مامانم نمی‌آد و این موضوع شدیدا عصبیم می‌کرد و صنم رو هم می‌دیدم که چقدر تو خونه‌شون زحمت می‌کشه و کسی قدرش رو نمی‌دونه و بیشتر این حسم تقویت می‌شد. یه علت دیگه‌اش این بود که از صبج تا شب سر کار بودم و وقتی می‌رسیدم علنا له بودم از خستگی و کاری از دستم برنمی‌اومد!

صنم در مورد تمیزی و مرتبی و مشکلاتش نوشته، خیلی جالبه که من آدم وسواسی‌ای هستم اما هیچ‌وقت تو نمیزی خونه همکاری نمی‌کردم! علتم هم کاملا برای خودم منطقی بود. تا موقعی که خونه‌ای زندگی می‌کنی که ۴ نفر دیگه هم هستن و تقریبا هیچ‌کدوم مثل تو وسواسِ تمیزی ندارن باید کاملا قیدش رو بزنی و خودت رو بزنی به کوچه‌ی علی چپ تا موقعی که مستقل بشی و با کسی باشی که درکت کنه و با هم کنار بیآین که می‌خواین چکار کنین. من از دستشویی، حموم و آشپزخونه‌ی خونه‌مون اصلا دل خوشی نداشتم و در عین حال می‌دونستم که اگه تمیز هم کنم دو ساعت بعدش دوباره همون آش و همون کاسه!

اما الآن فرق می‌‌کنه و دارم از خوشی می‌میرم که خونه‌ام کوچیکه و تمیزه :) پیام هم با اینکه تمیزه اما متاسفانه به هیچ وجه مرتب نیست :(( اما خوشبختانه این عادت‌هاش قابل تحمله و می‌شه باهاشون کنار اومد. مثلا وقتی از در می‌آد و لباسش رو در می‌آره و همون جایی که ایستاده رو زمین پهن می‌کنه می‌شه راحت اون لباس رو برداشت و آویزون کرد! همین که همیشه تمیزه و بوهای خوب خوب می‌ده بیشتر از هر چیزی مهمه (یادتونه که من چقدر از بوهای مطبوع دوستان در ایران می‌نالیدم!)

و اما آشپزی! دیروز در مانوری محیرالعقولانه موفق شدم اولین ته‌چینم رو درست کنم! جداً همیشه فکر می‌کردم ته‌چین یکی از سخت‌ترین غذاهای دنیاست ولی شد! بقیه‌ی غذاها رو هم دقیقا نمی‌دونم از کجا، اما بلدم! مامانم همیشه به همه که می‌گفتن به شیده آشپزی یاد بده می‌گفت شیده همه چیز بلده فقط دلش نمی‌خواد کار کنه! الآن می‌فهمم که راست می‌گفت! البته غذاها رو به روشی که خودم دوست دارم درست می‌کنم D: بیچاره پیام!

یکی از خواننده‌های وبلاگ درخواست کرده که دستور پخت قورمه‌سبزی رو بنویسم! اتفاقا اون هفته که لس‌آنجلس بودیم هم یه خانوم امریکایی تو مغازه می‌خواست یاد بگیره که براش توضیح دادم!! فکرش رو بکنین! جالب اینجاست که به هر کس می‌گم دارم آشپزی می‌‌کنم می‌گه هه هه اصلا نمی‌تونم تو رو در حال آشپزی مجسم کنم و می‌زنه زیر خنده! پیام هم اول‌ها باورش نمی‌شد که اون غذاها رو من پختم و می‌گفت نکنه همسایه‌ی ایرانی پیدا کردی می‌دی اون برات بپزه!!! الآن دیگه زیاد نوشتم اما قول می‌دم دفعه‌ی دیگه طرز تهیه‌ی قورمه‌سبزی به روش شیده‌ای رو بنویسم D: فعلا شما کماکان دعا کنین!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر