۱۳۸۶ اسفند ۱۱, شنبه

اخبار اقتصادی

اقتصاد امریکا وضعش خرابه. مردم عادی روزگارشون به سختی می‌گذره. اینجا غذا خیلی ارزونه اما خب گاهی انقدر باید پول چیزای دیگه بدی که برای همون مواد غذایی ارزون هم پول نمی‌مونه. بنزین هی گرون‌تر می‌شه. خیلی‌ها خونه خریدن و حالا تو دادنِ قسطش موندن. سرشون کلاه رفته و وام‌هایی گرفتن با بهره‌ی متغیر. یعنی اولش نرخ بهره‌شون پایین بوده و حالا بعد از چند سال یهو می‌ره بالا و نتیجه‌ش این می‌شه که هی پول می‌دن اما از قرض‌شون کم نمی‌شه و فقط دارن بهره می‌دن. اگه بتونن خودشون رو از این باتلاق بکشونن بیرون و تمامِ قرض رو بدن، برای خونه‌شون خیلی بیشتر از ارزشش پول دادن. معمولاً هم نمی‌تونن از پس‌ش بر بیآن و خونه‌شون رو بانک پس می‌گیره.

حالا که گندش دراومده تازه دولت بوش یادش افتاده که یه نگاهی هم به اقتصاد بندازه. متخصص‌ها می‌گن دیگه دیر شده و باید منتظرِ یه رکودِ اقتصادی دیگه باشیم در امریکا. دولت فدرال هی نرخ بهره‌ها رو کم می کنه و می‌خوان حسابی برگشتِ مالیات بِدَن به مردم. ولی تورم هی بیشتر و بیشتر می‌شه. خیلی از شرکت‌ها دارن نیروی انسانی‌شون رو کمتر و کمتر می‌کنن که یعنی مردم کارشون رو از دست می‌دن. امنیت شغلی شدیداً اومده پایین، به خصوص تو کالیفرنیا. اینجا همه چی گرون‌تر از ابالت‌های شرقی‌ه. حقوق کارمندا بیشتره و خیلی قوانینِ کارمند-محوری داره. شرکت دست و پاش بسته است و باید حواس‌ش باشه وگرنه کارمندا می‌کشوننش به دادگاه.

خیلی از شرکت‌ها دارن دفترهای کالیفرنیاشون رو می‌بندن. شرکت ما هم داره همین کارو می‌کنه. دارن کارِ مارو می‌دن به ایالتِ تِنِسی که خیلی ارزون‌تر از اینجاست. ولی همین کار رو هم نمی‌تونن به این راحتی ها بکنن. باید ۶۰ رو قبل از روزی که می‌خوان دفتر رو ببندن به ما بگن و بعدش هم باید یه چورایی بازخریدمون کنن؛ به‌ش می‌گن حقوقِ مشقت. یعنی چون دارن برات سختی به وچود می‌آرن باید بهت پول بدن. اما من که خیلی پَکَرَم. شرکتِ خوبی بود و می‌فهمم که اگه نَرَن از اینجا هی ضرر می‌کنن تو این وضعیت مزخرف. دوباره باید بیوفتم به جونِ رزومه‌م. حالا که فعلاً خبری نیست و می‌دونم حداقل تا ۶۰ روز دیگه و بیشتر کارم رو دارم!

جالب اینجاست که این وسط با اینکه می‌دونن که قرار نیست ما رو نگه دارن اما دارن همه‌ی روندِ سالانه رو دنبال می‌کنن. تو آوریل باید به‌مون اضافه حقوق بدن اگه کارمون خوب بوده در طول سال. سوپروایزرمِ گفت که قراره به من ترفیع بِدَن! این‌طوری بیشتر حرصم می‌گیره چون که می‌دونم اگه تمامِ این اتفاقات نیوفتاده بود، این شرکتی بود که می تونستم توش کلی پیش‌رفت کنم و حتی همین جا بازنشسته بشم کمااینکه الآن کسایی هستن که سال‌هاست با شرکت بودن و این نشون می‌ده که جایِ خوبیه. لعنتی! شانسِ گندِ منه دیگه!