مدت هاست از بیست و سوم ِ هر ماه می ترسم
و از تنگیِ نفس، هنگام کابوس های شبانه
از آن ها که به طرزی مشکوک صمیمانه جوابِ سلام می دهند
و از آن ها که صمیمانه مشکوک سلام می کنند
از گلدان های پشتِ پنجره ها، از لبخندهای گرم و تقدیرنامه های معتبر
از نیت های خیر
از اطمینانی که در مقامِ تکیه گاه می دهند
از بیدار شدن در زمستانی که بی خبر بیاید
یا پیشاپیش، از فردای شبی که احساس کنی بی دلیل دارد خوش می گذرد
از تنهایی، از ازدحام
از خانه هایی که سگ دارند و از سگ هایی که خانه ندارند
از ساختمان های شیشه ای
از قفسه های دارو، از ظروفِ شکستنی
از هر جور نرده و زِهوار
از عکس های دسته جمعیِ کهنه
از دیوارهای نازک و از درهایی که نمی دانی پشت شان چی منتظر است
از فنجانِ خالیِ قهوه
از کوچه های روشن، از گذرهای بی سایه
از بزرگراه
می ترسم
می ترسم از دریچه و تقویم و مکث های میانِ کلام
یا هر چیزِ دیگر که به حادثه، به خبر، به بیست و سومِ هر ماه ورق می تواند خورد.
گاهنوشتهای حمید امجد رو به هیچ وجه از دست ندین. وقتی که باهاش مصاحبه میکردیم هم همینطور زیبا حرف میزد. خوشحالم که از نزدیک دیدمش و امیدوارم کماکان به فعالیتش ادامه بده در تئاتر ایران. حتما برین بی شیر و شکر رو به یاد من ببینین و جای من رو هم حتما خالی کنین. امیدوارم یه روزی بتونیم اینجا ببینیمشون چون واقعا دانش و ظرفیتِ جهانی شدن رو دارن.
چقدر شعر قشنگي بود :)
پاسخحذفخيلي زيبا نوشته
پاسخحذفمبارك باشه قالب نو ات!
پاسخحذفايشالله روسي بچه هات
واييييي چه خوشگل شده وبلاگت ! شيده جون اوندفعه كه در مورد ليزر نوشته بودي خيلي خوب بود و خيلي بدرد من خورد خواستم ازت تشكر كنم:* ميشه لطف كني در مورد جراحي زيبايي بيني هم اگه وقت داشتي بنويسي؟ميخوام بينيمو عمل كنم ولي هيچ اطلاعاتي ندارم و اينكه چه دكتري خوبه تا برم... چون خودتم بينيتو عمل كردي گفتم شايد در اين مورد هم اطلاعاته خوبي داشته باشي, قربونت:*
پاسخحذفبه به چه خوشگل شده اينجا ... راستي اين بي شير و شكر رو بايد رفت ديد چون خيلي محشره ... خلاصه جات خاليه
پاسخحذفسلام.خيلي وبلاگ خوبي داريد.بهتون تبريك مي گم.با اجازتون لينك دادم.به من هم سر بزنيد.خوشحال مي شم.
پاسخحذف