شنیدنِ خبرهای بدعادتمون شده، مگه نه؟ مرگها و زندانی شدنها و شکنجهها و تمام این جنایاتی که تو خاورمیانه در جریانه. دیگه دردش هم عادت شده. هنوزم اشکم درمیآد اما هی بیشتر و بیشتر دارم ناامید میشم از اون منطقه. غصهم میگیره که انگار هیچ کاری از دستِ هیچ کسی بر نمیآد. چقدر قراره پسرفت کنیم؟ صد سال از مشروطیت گذشته و ما هی داریم عقب عقب میریم. این لعنتی که بهش میگن بالا رفتن شعورِ سیاسیِ مردم و مساوات و آزادی و حقوقِ بدیهیِ شهروندی چرا هیچوقت برای ماها بدیهی نمیشه؟
میدونم که آدمِ سیاسیی نیستم و صاحبنظر نیستم در این مسایل اما یه نظریه دارم در این مورد که نتیجهی خوندن و دیدنه؛ مردم ایران هنوز انقدر قوی نیستن از نظر عقاید سیاسی و همبستگی (نه همعقیدگی) که بتونن به این درک برسن که دولت باید در خدمت اونا باشه چونکه اونا در اصل انتخابش کردن از بین خودشون که کارها مرتب انجام بشه نه اینکه بهشون حکومت بشه. قوههای اجرایی و قانونگذاری و قضایی باید به مردم جوابگو باشن و نه بالعکس. این درک هنوز در فرهنگِ مردم در همهی نواحی که چه عرض کنم حتی در تهرانش هم جا نیوفتاده. این نشاندهندهی ضعفِ شدید و دردناکِ قشر روشنفکری و معلمِماست که ما از زمانِ انقلابِ ۱۳۵۷ از نظرِ فرهنگِ سیاسی پسرفت کردیم.
در دورانِ خاتمی من امیدوار نبودم که کارهای حکومتیِ خارقالعادهای انجام بشه و با توجه به اینکه خاتمی رو فردی فرهیخته میدونستم انتظار داشتم از این موقعیتِ ناب استفاده کنه و نهالِ تعلیم و پرورشِ فرهنگی مردم رو بکاره. انتظار داشتم در طولِ هشت سال بفهمه که کارِ بنیادی و عظیمی پیشِ روشه و فرصتِ این رو داره که کمی ریشهی تفکر و تعقل رو در تمام ایران محکم کنه، با راهکارهایی که مشاورانِ جامعهشناس و استراتژیکش بهش میدن...
اصلاً من این وسط چی میگم؟
احساس بچه هاي خانواده بحران زده اي رو دارم كه با درك محدودشون ولي با گوشت و پوست مصيبت هاي در راه رو احساس ميكنن و فقط به كار ورفتار مادر پدر بيشعورشون نگاه ميكنن ببينن كي ستون پوسيده خونه فرو ميريزه و دربدري و بدبختي شروع ميشه!؟؟
پاسخحذفاينجا سير قهقرائي "بخوبي" احساس ميشه!
تموم تغييرات دلخوش كنك زمان خاتمي-روزگاري كه تيراژ جامعه 200،000 تا بود- مثل بخار روي پنجره كه با گرماي خورشيد محو ميشه داره به سرعت روزشمار (!) محو و نابود ميشه!...
شايد تعطيلي احتمالي انجمن صنفي روزنامه نگار ها به نسبت اون روزهايي كه روزنامه تو دكه ها به مردم نميرسيد و روزنامه نگاري تو اوج بود ، بهترين نمود مقايسه و سير تغييرات باشه!
25 سال پيش با 98 درصد خميني را به مثابه ي نجات دهنده انتخاب كرديم. نبايد پس از 25 سال انتظار زيادي داشته باشيم از ملتي كه هنوز به دنبال يك منجي مي گردد. زمان درازي بايد تا ملتي دريابد كه بايد روي پاي خودش بايستد.
پاسخحذفاگر سياسي هستي يا نه خودت ميدوني مثل كاريكاتور نيك آهنگ كه هر بچه اي در ايران متولد مي شه شناسنامه اش سياسي است . هر اتفاقي در ايران مي افته يك گوشه اش به سياست ربط داره . شخصا دو مرتبه به خاتمي راي دادم كه مرتبه دوم با اكراه بود. معتقدم كه خاتمي راي بيست مليون نفر و فرصتهايي كه داشت همه را به قدرت حاكم فروخت . نمي دونم اون شبي كه اكبر محمدي كشته شد خاتمي راحت خوابيد, تونست راحت شام بخوره و با بچه هاش حرف بزنه و سوالهاي ديگه.
پاسخحذفاي كاش به جاي اينكه به خاتمي از لج كانديد رقيبش راي مي دادم كمي به خود خاتمي و تفكراش دقت مي كردم و اينكه خاتمي هم آخونده و ... ديگر هيچ.