هری پاتر رو تازه وقتی اومدم امریکا درست کشف کردم. تو ایران وقتی تبِ هری پاتر همه رو گرفته بود به نظرم بچهبازی میاومد و معمولا از ترجمههای فارسی اشکم درمیآد به همین خاطر اصلا طرفِ کتاباش نرفته بودم و فقط فیلمهاشو دیدم که خب تا وقتی که کتابارو نخونین نمیتونین بفهمین فیلمها چقدر ناقصند. وقتی اومدم اینجا هری پاتر و زندانی ازکِبَن تو سینماها بود. رفتم از کتابخونه کتابِ آخرش، یعنی کتابِ ششم رو گرفتم و کِرمش دیگه افتاد به جونم. بعدِ خوندنِ کتابِ ششم که نصفش رو نفهمیدم چون یه عالم اصطلاحاتِ مخصوص داشت که از کتابهای قبلی باید میدونستی (اینو وقتی فهمیدم که اون کتابا رو خوندم!)، شروع کردم از اول همهی کتابارو خوندن و همهی فیلمها رو دوباره دیدم!
وقتی که فیلمِ هری پاتر و جام آتش ساخته شد خیلی تو ذوقم خورد چون به نظرم کتابش یکی از بهترینهای مجموعه است و فیلم اصلا به گردِ پایِ کتاب هم نمیرسه. بعد با خودم فکر کردم که این جی کی رولینگِ نابغه انقدر داستانش غنی و پره که واقعا تو یه فیلم نمیشه درست گنجوندش. یه جورِ عجیبیه کتاباش. نویسنده هیچوقت سعی نمیکنه به زور هری رو قوی و باهوش و قهرمان نشون بده و برعکس همیشه ضعفهاش رو نشون میده یه جوری وانمود میکنه که هری بیشتر خوششانسه تا باهوش، بیشتر آدمِ بیغرضیه تا زرنگ و موفق. همین هری رو خیلی واقعی و نزدیک به خواننده میکنه و هر چند کارهایی که تو کتاب داره میکنه هیچ ربط منطقی به هیچکدوم از واقعیاتِ بیرونی نداره آدم خیلی راحت با منطقِ من درآوردی و جریانِ داستان همراه میشه.
امسال رو میشه اوجِ هری پاتریسم نامگذاری کرد. دو هفته پیش فیلمِ پنجم هم اکران شد و به نسبت خیلی بهتر به کتاب ربط داشت. هنرپیشههای نقشهای اصلی خیلی بهتر شدن و فکر کنم تازه دارن هنرپیشگی رو یاد میگیرن. نیمه شبِ بیست و یکم جولای هم آخرین کتاب مجموعه منتشر شد. پیام هم میدونست من دارم پشتِ ظاهر آروم و بیاعتنام خفه میشم از هیجان و با مهربونیِ تمام همراهم اومد و تو صف وایستاد تا بالاخره ساعت ۱۲:۳۹ صبح کتاب رو گرفتیم و من داشتم یه بند تا شش و نیم صبح میخوندم و وقتی ساعت ۱ ظهر پیام از سر کار اومد خونه منم بیدار شدم و بعد از خوردنِ سوشی دوباره افتادم رو کتاب.
همین یه ساعت پیش کتاب تموم شد و خیلی خوب تموم شد! یعنی این زن واقعا میدونه چطوری کتاب بنویسه! هیچی در موردِ ماجراهایی که تو کتابِ آخره نمینویسم که اونایی که نخوندن براشون خراب نشه. شاید یه وبلاگِ جانبی درست کنم و سعی کنم ترجمهش کنم. ولی نمیدونم خیلی از کلمههای عجق وجقشو چی ترجمه کنم! حالا ببینم چی میشه.
ببین من هم فارسیش رو خوندم و دارم و هم انگلیسی.اگه واقعا تصمیم گرفتی ترجمه کنی،من می تونم کمک کنم.ایرانیها هم به اصطلاحات قبلی عادت دارن و لازم نیست کلمه اختراع کنیم. همون ها رو استفاده باید کرد.خلاصه کمک خواستی خبر کن :)
پاسخحذفمن 12 سالگي هري پاتر رو توي كتابخونهي پسر عموم ديدم.اون موقع اصلا نميدونستم اين هري كه ميگن چيه! از كتاب دوم شروع كردم و بعد اول، سوم، چهارم و... . به نظر من هم فيلمها اصلا قابل مقايسه با كتاب نيستن.من وقتايي كه ميخونمش چنان غرقش ميشم كه ديگه بيرون نميآم!
پاسخحذفاوايلي كه كتاب پنجمش اومده بود، پدرم از تهران برام خريد.ساعت 4 صبح رسيد.همون موقع شروع كردم و تا 1 بعد از ظهر يك بند افتادم روش تا تموم شد!
خداي محشره! جي كي رولينگ آي لاو يووو!!!!
خوش به حالت. منم می خوام !!!!!!!!!
پاسخحذفجدی وبلاگ جانبی باز میکنی برا ی اینکار ...
پاسخحذفقدری از اینکه گفتی خیلی خوب تموم شد خیالمون راحت شد یه نفسی کشیدیم . و خوش به حالت ! راستی
جدی وبلاگ جانبی باز میکنی برا ی اینکار ...
پاسخحذفقدری از اینکه گفتی خیلی خوب تموم شد خیالمون راحت شد یه نفسی کشیدیم .
inja tarjome ash hast:
پاسخحذفhttp://harrypotter2000.blogfa.com/post-764.aspx
قيافه ي اين هري پاتر شبيه اين بچه درسخونهايي هست كه كاملا تحت كنترل مامان و بابا هستن! و هميشه تو مدرسه اين جور بچه ها رو دوست نداشتم. در نتيجه هيچوقت نه فيلمشو ديدم و در نتيجه ي همين كتابشو هم نخوندم. معمولا ديدن فيلم يك كتابي آدم رو راغب ميكنه كه بره كتابشو هم بخونه اما اينبار برام برعكس شد.
پاسخحذف