۱۳۸۵ آبان ۱۸, پنجشنبه

خداحافظ بابابزرگ

بابابزرگِ منو یادتونه که آلزایمر داشت؟ پنج‌شنبه‌ی پیش بهم خبر دادن که دیگه نیست.
آخرش هم نتونستم یه بار دیگه ببینمش...

۳۵ نظر:

  1. تسليت مي گم بهت شيده جون...
    مي دونم سخته وقتي ازشون دوري و اين اتفاقات مي افتن
    به زودي مي بينمت :)

    پاسخ دادنحذف
  2. tasliyat migam.
    midoonam ke dar ghorbat ghame az dast dAdan azizAn kheili sangintareehare
    be har hAl barAye shomA sabr Arezoo mikonam.
    Cheers
    Your Friend

    پاسخ دادنحذف
  3. من یادمه دوست عزیز ! خیلی خوب یادمه . متاسفم واقعا من هم دو تا پدربزرگهام رو تو چند ماه از دست دادم . حالا هم یاد اونها افتادم هم یاد نوشته قبلی تو

    پاسخ دادنحذف
  4. سلام.
    تسلیت میگم و ایشالا دیگه غم نبینی.
    خوب باشی؛
    مهتاب.

    پاسخ دادنحذف
  5. چون تازه مادر بزرگم رو از دست دادم و نشد كه براي آخرين بار صورت ماهشو ببينم مي فهمم چي ميگي... تسليت مي گم.

    پاسخ دادنحذف
  6. خیلی متاسفم شیده جان. من هم اینجا بودم که مادر بزرگم فوت کرد، خیلی برام سخت بود چون بهم از مادرم هم نزدیکتر بود و من نتونستم ببینمش. این هم یکی از قیمتهای بالای دور بودن...می فهمم چه حالی داره واقعا، ولی سعی کن به خودت تقصیر ندی، از این راه دور کاری از دست ما بر نمیومد.

    پاسخ دادنحذف
  7. هيچ كس نمي ميرد فقط آنقدر صاف و زلال مي شود كه ديگر ديده نمي شود يا آنقدر سياه كه باز هم چشم را ياراي ديدن نيست....
    شاد باشي

    پاسخ دادنحذف
  8. تسليت ميگم. من هم مادربزرگم را (كه من را بزرگ كرده بود) وقتي اينجا بودم از دست دادم.

    پاسخ دادنحذف
  9. سلام شیده.
    من لذت بابابزرگ داشتن را نچشیده‌ام، ولی اکنون که رابطه‌ی پسرم پارسا را با بابابزرگش می‌بینم، راستی که غبطه می‌خورم؛ و حالا که این خبرت را خوانم، راستی که غمگین شدم.

    پاسخ دادنحذف
  10. هيچکس به اندازه ی يه نفر که بعد از هیفده سال حبس ( فرض کنين به
    خاطرِ خوندن شعرهاش توی يه جمعی که کلٌه ی همشون يه زمانی
    بوی قرمه سبزی ميداده و الان بوی لجن ) نميتونه بفهمه که يه آتيش
    کوچيک برای روشن کردن يه سيگارِ باقيمونده توی جيبش از هیفده سال
    پيش تا الان ، چقدر می ارزه !
    اگه مثه الان تمام لباسها و تنش از يه گالن بنزين خيس باشه ، به اندازه ی
    جونِ يه آدم به علاوه ی يه عشقِ مُرده و يه عمر زندگی پوسيده !

    پاسخ دادنحذف
  11. روشنايی از شمع بزرگترست ، مهمترست .
    بوسه از لب ، هم آغوشی ( بی حجابِ پيراهن حتٌی ) از لذٌت ،
    سيگارِ مشترک از سرطانِ ريه ، بيداری و نجوای شبانه از خوابِ خرگوشی ،
    شعر صبحگاهی از قلب ،
    تو از من ،
    و اين گياهِ عَشَقه ی پيچيده در رگ و روحِمان از هر دوی ما .

    پاسخ دادنحذف
  12. آه آلزايمر عزيز!
    دردهای هفتاد سالگی ام را،
    کاش اکنون چاره بودی!

    پاسخ دادنحذف
  13. شيده جان خبر رو تازه شنيدم. بهت تسليت ميگم. مي دونم كه خيلي دوستشون داشتي. لطفا سلام و تسليت من رو به خانواده برسون.

    پاسخ دادنحذف
  14. تسليت مي گم. فكر كنم حالت رو بفهمم. چون منم ديگه نمي تونم دو تا بابابزرگهام رو ببينم. سخته. ميايي كسائي هستن برمي گردي كسايي نيستن

    پاسخ دادنحذف
  15. تسلیت می گم
    این ندیدن دم آخر خیلی سخته
    خیلی درده...

    پاسخ دادنحذف
  16. hope he rest in Peace.
    khodayesh biyamorzad, sorry for that

    پاسخ دادنحذف
  17. خاک حق ماست.تسلیت می گم دوست من

    پاسخ دادنحذف
  18. سلام.تسليت ميگم و برات ارزوي صبر ميكنم
    اينو بدون كه اگه خدا قدرت فراموشي رو به انسان نميداد انسان فنا ميشد
    شاد باشي

    پاسخ دادنحذف
  19. Are you still dating payam?
    Shideh: I am married to Payam!

    پاسخ دادنحذف
  20. شيده نازنين ... ياد و خاطره اش هرگز نميميرد .. بايد روزي خاطره هاي خوبش را براي فرزندت تعريف كني . خوبان ما فراموش نميشوند . مطمينم همسر مهربانت خوب ميداند كه چطور ا التيام دهد اين درد را ..
    طول عمر شما افزون باد .

    پاسخ دادنحذف
  21. از آخرين سالي كه با خورشيد خانوم ايران بودين وبلاگ هردوتون رو مي خونم . اما اولين باره كه برات كامنت ميذارم . خاطراتتون رو هنوز يادمه . شبي كه با هم رفته بودين بستني بخورين و خورشيد خانوم براي اولين بار با اجازه ي پدرش بعد از ساعت 9 شب توي خيابون مونده بود . يا اون روزي كه توي اتوبوس با يه هدفون دوتايي آهنگ ...(اسمش رو يادم نيست )رو گوش ميدادين يادت اومد ؟ پدربزرگت رو هم خوب يادمه .. خدا رحمتش كنه .

    پاسخ دادنحذف
  22. تسلیت میگم شیده جان، غم آخرت باشه!

    پاسخ دادنحذف
  23. سلام. يك متني نوشته بودي قبلا" در مورد كتبه كورش كه آيا صحت داره يا نه و من بطور اتفاقي اون متن نوشته ات رو ديدم نميدونم جواب سوالت رو گرفتي يا نه ولي بهرحال مي خواستم بگم كه درسته توي خود شهر سيدني و توي پارك المپيك نصب شده من مدتي پيش كه اونجا بودم خودم از نزديك ديدم و عكس اش رو هم توي وب لاگم گذاشتم :) موفق باشي

    پاسخ دادنحذف
  24. شیده عزیزم سلام
    تازه متوجه شدم. تسلیت میگم. من هیچ کدام از پدربزرگهامو ندیدم، ولی حس میکنم از دست دادنشون خیلی غم انگیزه؛ خصوصا برای تو که از او دور بودی .

    پاسخ دادنحذف
  25. سلام عزيز دلم - تسليت ميگم بهتون
    الان در بهشت آرام گرفتن.....
    انشالا براي شادي هاتون برات كامنت بگذارم
    .....
    من هم دارم دوباره با يك بلاگ جديد مي آيم - (شب يلدا ) يادتون هست ؟

    پاسخ دادنحذف
  26. تسلیت می گم. غم فقدان و غم دوری...

    پاسخ دادنحذف
  27. تسلیت می گم. آقاجون من هم امروز عمرش رو داد به شما. اونم آلزایمر داشت.

    پاسخ دادنحذف