۱۳۸۳ تیر ۱۹, جمعه

رابعه بی رابعه!

با دوستان رفتیم یه تئاتر دیدیم که خدا نصیب گرگ بیابون نکنه! خیلی سعی کردم مثبت برخورد کنم و تحمل کنم اما بازی مرجانه گلچین و سحرخیز و بقیه‌ی دوستان و دیالوگ‌ها و حرکاتِ ناموزون‌شون باورنکردنی بود! فکر کنم متوجه می‌شین منظور از باورنکردنی اینجا چیه! هر چی صبر کردیم یه کم بهتر بشه، نشد! من و پرستو هم حوصله‌مون سر رفته بود و طبق معمول شروع کرده بودیم به ورجه وورجه و شیطونی و یه کم دیگه که می‌گذشت به احتمال زیاد با لگد می‌انداختن‌مون بیرون پس خودمون پیش‌دستی کردیم!

یواشکی به پرستو گفتم موافقی بین دو پرده که دارن صحنه عوض می‌کنن در بریم؟ گفت آره. به خداداد و حمیدرضا هم گفتم که بیچاره‌ها داشتن دیگه علنا تو صندلی‌هاشون کش میومدن و با کمال میل قبول کردن و تا چراغ‌‌ها خاموش شد که اینا صحنه عوض کنن ما دویدیم بیرون. همون نیم‌ساعتی هم که تحمل کردیم واقعا شاهکار کردیم به خدا. اومدیم بیرون و گفتیم بریم ببینیم تئاتر شهر چه خبره. اونجا هم تنها نمایشی که به زمان ما می‌خورد زیاد به نظر جذاب نمی‌اومد و از خیرش گذشتیم و رفتیم نشرچشمه پهلوی سیمای عزیز و شربت آب‌لیمو خوردیم و گپ زدیم و کتاب‌های عالی دیدیم در عوض!

وقتی تو پارک دانشجو بودیم تازه بچه‌ها یادم انداختن که ۱۸ تیره. آخه من اصلا روزهای هفته و تاریخ و این حرفا یادم نمی‌مونه، فکر کنم چون زیاد اهمیتی نداره و زمان به هر حال داره می‌گذره، حتی اگه من ندونم با چه سرعتی! خلاصه که یه کم توجه کردیم دیدیم هیچ خبری نیست به غیر از کلی پلیس ضدشورش که ول بودن اما شورشی نبود که اینا بخوان باهاش ضدیت کنن! مردم همه آروم و خوش و خندان می‌رفتن و می‌اومدن. بعضی از این پلیس‌ها با دوربین از مردم فیلم می‌گرفتن!

یه خبرنگار دانمارکی هی ازمون می‌پرسید پس چرا هیچ‌کس هیچ کاری نمی‌کنه؟! و من هم گفتم مگه دیوونه‌ایم که خودمون رو الکی به کشتن بدیم؟ تمام شهر پر از پلیس‌هاییه که با کسی شوخی ندارن. هیچ‌کس هم که اون بالاها دلش برای ماها نسوخته. یه من و چهار تا دیگه از دوستامون هم که له و لورده بشیم لابد آقای خاتمی می‌گه به هر حال آرامش مملکت اهمیت بیشتری داره شاید اینا هم یه مشت اراذل و اوباش بودن! مغز خر که نخوردن مردم بریزن بیرون و کشکی بمیرن!‌

بگذریم! هوا خوب بود دیروز،‌ رابعه افتضاح بود، سیما دوست‌داشتنی بود،‌ بوی کتاب دلنشین بود، شربت آبلیموش خوشمزه بود،‌ موفتار هم که کلی با دوستام خوش گذشت. جای همگی خالی :)


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر