شنیدم که دارید عزم سفر
به US، همان مظهر کفر و شر!
نموده کمی مغزتان الفرار
و با یک نفر دارد آنجا قرار
ز شوق عزیمت به "کفر البلاد"
سواران به پشت الاغ مراد
مطهر نشسته به دست وضو
به خورجینتان هم پر از آرزو
***
بهنام خداوند ایران زمین
خداوند دانا به کین و کمین
اگر عاشقی صاحب نام را
سلامی رسان آن عمو سام را
بگو چون روابط کمی تیره است
سلام و ادب هم بهکل جیره است
ببخشد خودش چون که تاخیر شد
سلام و ادب اندکی دیر شد
بگویش که اینجا، هوا خواهتایم
همه عاشقایم و گرفتارتایم
بگو تا بیاید به مثل عراق
بهکل آتش افتد به اقصای باغ
ترورها شود بس در اینجا پدید
دلم میبغنجد براشان شدید
رود امنیت سوی پروردگار
عجب میشود، ای خداوند، کار
(نه، وایستا، ببینم، غرض نقض شد؟!
همه پوستها قاطی مغز شد؟)
خلاصه نمیدانمت ای عمو
خودت میبدانی و درگاه او!
شنیدم من از گفته باستان
جوانان بود کارشان داستان
ندانند کلا که مطلوب چیست
نشانی دهند آن که مطلوب نیست!
خلاصه بگویش که فکری بکن
عموجان تویی، فکر بکری بکن!
***
نوشتم یکی شعر مغلق، عجیب
شکسته نبودی زبانش، حبیب!
خوشات آمده، بس، که کافیست این
به روی ادب خوش سواریست این
بفهمند و شاید هزاران هزار
شمارش نیاید بر ایشان به کار
تو کاری نکن بعد صد سال و چند
بفهمندگانش شمارش شوند!
آرمين سنقری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر