چند تا دعوت gmail دارم، اگر کسی هست که میخواد به shideh [@] gmail.com ایمیل بده. البته به نظر من که همچین آش دهنسوزی هم نیست!
***
یه بار در مورد نمایش مرگ یزدگرد لینکی دادم که در امریکا اجرا شده، اما متاسفانه شهرش رو اشتباه نوشتم D: الیبته اگه رفتین مطلب رو خوندین حتما خودتون متوجه شدین که در برکلی اجرا شده بوده :) شرمنده جوانه جون!
***
یه چیزی که چند وقته میخواستم در موردش بنویسم کانون وبلاگنویسانه. نه اینکه اصلا نظر من اهمیتی داشته باشه یا احساس کنم تاثیری در کل کار می تونه داشته باشه بلکه فقط به این خاطر که ایمیلِ دعوتش برای من هم اومد مثل همهی شما و بعدش هم ازم پرسیدن که چرا اسم من جزو اعضا نیست گفتم حرفم رو اینجا بزنم.
وقتی سر مراسم دیدار جوانان با خاتمی دیدم که چقدر به بعضی گران آمد که ما چند نفر که تقریبا ۳ ساله وبلاگ نوشتیم رفتیم و عجب دلایل عجیبی برای اعتراضشون میآوردن مطمئن شدم که در مورد وبلاگها اشتباه نکرده بودم. وبلاگ، حداقل اونطوری که من بهش نگاه میکنم شدیدا تمایل به گریز از مرکز داره! خود من به شخصه اصلا حاضر نیستم عضو هیچگونه گروه متمرکزی باشم که بالاخره هر چقدر هم اصولش رو آزادیخواهانه و دموکراتیک بنویسیم باز هم مرکزگراییش رو نمیتونیم کتمان کنیم.
الآن چند نفر هستن که وبلاگ مینویسن؟ چند نفر از این تعداد با نامهای واقعی خودشون مینویسن؟ در محیطی که ما شدیدا از اظهار عقیدهی واقعیمون در جوی کاملا کنترل شده میترسیم، چه کسی هست که با نام واقعی خودش قراره پا به این عرصه بذاره؟ خیلیها برای این به وبلاگ رو آوردن که بتونن در ورای هویت پتهانشون عقایدی رو که در هر حالت دیگهای براشون مشکلبرانگیز میشد آزادانه ابراز کنن. این افراد با نوجه به قلم قوی و یا جنجالبرانگیزی یا افشاگری یا روشهای دیگه خواننده جمع کردن اما سوال اینجاست که وقتی به فکر تشکیل کانون میوفتن آیا قراره از پشت اسمهایی مثل قلی و شپش و روح و سکینه خانوم و امثالهم اون اصولی رو که در حال تدوینشون هستن پیگیری کنن؟
با سر هم کردن یه سری واژگان خوشگل و آزادمنشانه دقیقا دنبال چه چیزی هستیم؟ اینکه بگیم: هیچکس نباید به بقیه توهین کنه و کسی نباید هویت واقعی بقیه رو لو بده و همه هر جا که هستن میتونن وبلاگ بنویسن و عضو کانون بشن، دقیقا یعنی چی؟!! یعنی تا موقعی که یه عده به فکر این کانون افتادن آدمها حق داشتن به هم توهین کنن و همدیگه رو لو بدن؟ و اگه مثلا من نوعی تو یه کشوری هستم تا موقعی که این کانون بهم اجازه نداده بود نمیتونستم وبلاگ بنویسم؟
سانسور اندیشه ممنوع است؟ جداً؟! فیلترینگ بده؟ کی میخواد بره به اون آدم گندههایی که اون بالا نشستن و دارن برا ی خودشون قانون وضع میکنن نشون بده و بحث کنه که فیلتربنگ بده؟ آقا قلی یا سکبنه خانوم یا روح یکی از اینا؟!! در سادهترین وضعیت حتی وقتی هم که قراره به حرفهای ما گوش داده بشه ماها نمیتونیم حرفمون رو یکی کنیم! هر کی هر چی میگه بالاخره یکی پیدا میشه که بگه اصلا تو چراحرف زدی؟ ماها خودمون هم هنوز همدیگه رو قبول نداریم.
حرکات گروهی ما اگر شروع بشن از دو حالت خارج نیستن. یا همه میزنن به تیپ و تاپ همدیگه و کل ماجرا منتفی میشه یا اینکه همه میشینن میگن اینا چرا پس هنوز دارن با هم کار میکنن؟! حتما یه کاسهای زیر نیم کاسه است، اینا حتما حمایت میشن از یه جایی! پشتیبانی از حرکات گروهی اصلا در قاموس ما تعریف نشده است!
حالا شاید بعضی بگن تو که لالایی بلدی چرا خودت خوابت نمیبره؟ این کانون هم یه حرکت گروهیه، اگه راست میگی حمایتش کن. به خدا هنوز نمیفهمم این کسانی که این ماجرا رو راه انداختن که اکثرا هم شدیدا در حفظ هویتشون وسواس دارن، تصمیم دارن چطور اجرای اصول منشورشون رو از پشت ماسکهاشون هدایت کنن؟ و آیا واقعا احساس میکنین وبلاگنویسها احتیاج به چنین مرکزیتی دارن؟ به نظر من دادن لینک به هم در مواقع ضروری و خوانندههای همدیگه رو آگاه کردن از وقایع روز همین الآن هم برقراره و اینکه یه عدهای که در یک کانون مجازی اسم نوشتن بخوان از طرف همه حرف بزنن برای من که توجیهپذیر نیست.
شاید هم اشتباه میکنم.
آخرش هم باید بگم که برای همهی دوستانی که دارن این کار رو انجام میدن احترام قائلم و مطمئنم که به کارشون اعتقاد دارن و این من هستم که عقیدهم در این مورد یکسان نیست که اصلا هیچ ربطی به هیچی نداره به غیر از اینکه که من یه کم زیادی آنارشیستم ؛) امیدوارم که در نهایت اونچه که میخوان رو بتونن به دست بیآرن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر