۱۳۸۳ شهریور ۲۷, جمعه

کی بود کی بود؟ من نبودم!

دیروزصبح پدرم اینا زنگ زده بودن و وسط احوال‌پرسی‌ها بابام گفت دایی‌ت می‌گه که برخلاف همیشه که ملایم و منطقی می‌نوشتی حالا حیلی تند می‌نویسی، دلت می‌خواد ما هم بریم پهلوی پدر سینا؟!!! خلاصه متوجه شدم که اون جو لعنتی خفقان هر جا که بریم دنبال‌مونه. یادمه وقتی صنم و سامان و بقیه رو تو کاپوچینو سانسور می‌کردم به صنم وعده می‌دادم که وقتی از اینجا رفتیم می‌تونی هر چی دلت بخواد بنویسی اما الآن زیادی دم دستی! حالا می‌بینم که چنگک استبداد هر جا که بری خفتت رو چسبیده و راه فراری نیست. خب اینم از آخرین نشانه‌های خارش تن اینجانب! بوی قورمه‌سبزی هم که دیگه نمی‌آد، هان؟





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر