نصف صورت پسر ۱۰ سالهء هنگامه در حال بیرون کشیده شدن از زیر آوار رفته.
مادر شوهرش تو خونهء بغلی له شده.
برادرشوهرش با زن ۲۲ ساله و بچهء ۲ ساله تو خونهء اونوریشون پَخ شدن.
۵۰ نفر از فامیلمون تو بم مردن.
حسین میگه تو خیابونا می گردیم جنازه پیدا می کنیم و خودمون با دست زمین می کَنیم و خاکشون می کنیم و گریه می کنیم و میریم سراغ بعدی. میگم پس این همه نیرو که میگن آوردن اونجا چکار می کنن. میگه ...
خونهء هنگامه چون تقریبا نوسازتر از بقیه بوده تا زمان دویدن اون با سه تا بچه هاش تحمل کرده و تا پاشون رو گذاشتن بیرون ریخته پایین.
شاید اگه اون یکی خونه ها هم یه کمی نوسازتر بودن مامانا فرصت می کردن بچه شون رو حتی اگه با نصف صورت له شده بکشن از زیر خاک بیرون.
هیچکس اعتماد نداره. مامانم یاد اون کیسه برنجی افتاده که چند سال پیش به قیمت گرون خرید و توش یه کاغذ پیدا کرد که نوشته بود: اهدایی به زلزله زدگان.
دوستان عزیز انواع اقسام لینک ها رو دادن و امیدوارم که اینا موثر باشن. آمین.
من واقعا نمی فهمم که چرا باید مردم اینطوری مثل پشه له بشن و همه بگن خب اونجا شهر قدیمی بوده! خب بوده که بوده به جهنم! پاریس هم شهر قدیمی ایه! توکیو هم قدیمیه والله! مسخره اش رو درآوردن با این بهونه های احمقانه شون! یکی نیست بره ببینه تو این شهر ها و روستاها چه خبره! حالا روستا وشهرای کوچیک که هیچی یکی نیست بیآد بگه این تهرانِ دکل با بیشتر از ۱۲ میلیون نفر جمعیت و دماوندی که داره از خواب بیدار میشه و نیروی شدیدا ضعیف مدیریت بحران که چه عرض کنم، هر نوع مدیریتی، می خواد چی از آب دربیآد وقتی یه تکونمون داد.
هیچ حرفی اضافه بر اونچه که سر اون یکی زلزله گفتم ندارم واقعا،
... بايد ناراحت باشم، اما نيستم! بايد دلم آتيش گرفته باشه، اما نگرفته! بايد با ديدن عکسها و خوندن خبر ها دلم ريش ريش بشه، اما نمي شه! بايد اشکم در بياد اما نمياد! بايد رمانتيک، شاعرانه و دراماتيک بنويسم: آه اي زمين سفاک چه کردي؟، اما نمي نويسم!
در عوض خشم وجودم رو گرفته و عصبانيم! عصباني نيستم که آسمون چرا مي لرزه. عصباني نيستم که زلزله مياد. قرنهاست که زمين مي لرزه و زلزله مياد و عصبانيت منم از همينه! آيا بعد از قرنها هنوزم مردم بايد اينطوري کرور کرور بميرن؟ بعد از اينهمه سال هنوز عقلمون اونقدر رشد نکرده بتونيم اين مرگ و مير رو يه کم کنترل کنيم؟؟ آخ که مرده شور اين درس مقاومت مصالح رو ببرن که درس ميدن بهتون تو اين دانشگاهها! وه که خونه هاي کاهگلي و خشتي که روي گسل ساخته شدن چه حرص در آر هستن! لعنت به اين رشته زمين شناسي و رديابيه گسلها تو دشت و بيابون!
ناراحت باشم؟ دلم بسوزه؟ آتيش بگيره؟ ريش ريش بشه؟ اشکم درآد؟ تقصيرو بندازم گردن زمين که مي لرزه؟؟؟ بگم بلرزه يا نلرزه؟
نه! از ماست که بر ماست!
...
ای کاش یکی به این مقطعی بودن ابراز اندوه و غم رمانتیک خاتمه بده و به فکر کار اساسی باشه. اه از مردن مردم به سبک پشه خسته شدم، میشه یکی ما رو آدم حساب کنه!؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر