خب بالاخره یه شغلِ خوب پیدا کردم و کلی خرکیفم. اون یکی کارم رو هم دلم نیومد کامل بذارم کنار و ۲و ۳ روز هفته رو براشون باز گذاشتم. آخه کار باحالیه و کلی آدمهای جدید میدیدم و خونههای خوشگل و محلههای زیبا. واقعاً اینجا بعضیها خیلی خونههای خوشگلی دارن و این کار باعث شد محلههایی که خونههای فوقالعاده دارن رو پیدا کنم و حالا باید چندین سال هی کار کنیم که ثمرهی این تحقیقاتِ منو به دست بیآریم :))))))) به قولِ پیام: وووووووووووو امریکا موفق شددددددد!! :)))
امروز بیست و ششمین ماهگردِ من و پیامه :) البته پیام از صبح سر کار بوده و نصف شب هم میآد! داشتم فکر میکردم که حالا که من هم تماموقت کار میکنم دیگه جداً ما همدیگه رو نخواهیم دید!! ساعات کاریه پیام متغیره در طول روز و کار من از ۸ تا ۵. این کارِ قبلیم پارهوقت بود و من طوری تنظیمش میکردم که همیشه وقت ناهار رو با پیام باشم و وقتی پیام تعطیله منم خونه باشم اما اون ممه رو دیگه لولو برد! حالا از اول نوامبر کار جدید شروع میشه ببینیم که چی میشه.
این جای جدید دو نفر ایرونی داره که برام خیلی جالب بود چون دور و اطراف ما واقعاً ایرونی خیلی خیلی کمه. جالبه که یارو تو مصاحبه گفت درسته که من و سعید هر دو ایرانی هستیم اما دلیل نمیشه که فکر کنی اینجا مثل ایرانه. میدونم تو ایران مردم خیلی تو ساعات کاریشون درست کار نمیکنن و این حرفا و اینجا از این خبرا نیست. منم گفتم وقتی برای این کار اومدم اصلاً نمیدونستم که شماها اینجا هستین و نگران نباشین خودِ من همیشه تو ایران مورد نفرتِ زیردستام بودم چون نمیذاشتم بشینن و غیبت کنن و بگن بخندن و ازشون کار میکشیدم همونقدری که خودم هم کار میکردم.
واقعاً هیچوقت یادم نمیره چه وضعی بود. تمامِ ۸ سالی که تو ایران کار میکردم با این موضوع درگیری داشتم. از معلمش گرفته تا کارمندِ دفتری یا نگهبان دم در رو باید توجیه میکردم که شغلشون پشتسر حرف زدن و گل گفتن و گل شنفتن نیست و باید جداً برای پولی که میگیرن زحمت بکشن. یه نگهبان داشتیم که یه دفعه هم نشد که بیآم از دفترمون پایین و خواب نباشه سر پستش! یا معلمی که تمرینات رو درست انجام نمیداد چون توضیح دادنش سخت بود! یا کارمندی که درست جوابِ اربابرجوع رو نمیداد. وقتی هم که تذکر میدادم میشدم سگ و بداخلاق و سختگیر و زیادی خشک و مقرراتی! مسخره است. اونوقت هی میگیم چرا پیشرفت نمیکنیم. خب به خاطر اینه که بیشترمون تنبلیم و هر کی کارش رو جدی میگیره رو متهم به سختگیری میکنیم.
هه هه صنم میگفت بگو به خودم زنگ بزنن تا بهشون بگم تو چه شمری بودی :)) همین صنم خانم خوب منو دق میداد و هی دیر میرسید! البته خداییش واقعاً سر کلاس زحمت میکشید و بعدش میموند که جبران کنه یا حتی کلاسهای جبرانی میذاشت. ولی بعضیها واقعاً احساس مسئولیت نمیکنن. میدونین رمز موفقیت corporate america چیه؟ نه اینکه کامل تایید کنم رویهی کاریشون رو اما اصلش اینه که هر چقدر هم به نظر ما یه کار پیش پا افتاده و ساده بیآد اینا همچین کار رو مهم نشون میدن و جدی میگیرنش که اون آدمی هم که داره تو سوپرمارکت چیزا رو مرتب میکنه و جارو میکنه هم مطمئنه که کارش خیلی مهمه و زیرِ نظره و اینکه کارش درست انجام بشه یا نشه در کل موفقیتِ اونجا تاثیر عمیقی داره! جدی میگم. کوچکترین و بیاهمیتترین کارها رو با کلماتِ قلمبه سلمبه طوری برات توصیف میکنن که احساس میکنی داری کاری در حد مدیر انجام میدی و کارت حیاتیه. رمز موفقیتشون هم در همینه. چون این حس رو در تو بیدار می کنن که ازت انتظار بهترین رو دارن و تو هم ناخودآگاه میری تو این نقش و در نتیجه برای اونا بهتر کار میکنی.
تو ایران اگه مثلاً برای آبدارچیتون توضیح بدین که چه کارِ مهمی داره و چقدر شما بهش احتیاج دارین و اگه کارش رو خوب انجام داد گاهی درست بهش پاداش بدین مطمئن باشین خیلی بهتر از اینه که هی بهش یادآوری کنین که فقط یه آبدارچیه! در هر حال امیدوارم که کمکم مردممون بقهمن که با کار و فعالیتِ خودشونه که میتونن یه گلی به سرِ خودشون بزنن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر