۱۳۸۴ مرداد ۹, یکشنبه

خسته



جغد بارون‌خورده‌ئی تو کوچه فریاد می‌زنه،
زیر دیوار بلندی یه نفر جون می‌کنه،
کی می‌دونه تو دل تاریک شب چی می‌گذره؟
پای برده‌های شب اسیر زنجیر غم ئه!

دل‌ام از تاریکی‌ها خسته شده،
همه‌ی درها به روم بسته شده!

من اسیر سایه‌های شب شدم،
شب اسیر تور سرد آسمون؛
پا به پای سایه‌ها باید برم
همه شب به شهر تاریک جنون!

دل‌ام از تاریکی‌ها خسته شده،
همه‌ی درها به روم بسته شده!

چراغ ستاره‌ی من رو به خاموشی می‌ره،
بین مرگ و زنده‌گی اسیر شدم باز دوباره؛
تاریکی با پنجه‌های سردش از راه می‌رسه،
توی خاک سرد قلب‌ام بذر کینه می‌کاره.

دل‌ام از تاریکی‌ها خسته شده،
همه‌ی درها به روم بسته شده!

مرغ شومی پشت دیوار دل‌ام
خودش‌و این ور و اون ور می‌زنه،
تو رگای خسته‌ی سرد تن‌ام
ترس مردن داره پر پر می‌زنه!

دل‌ام از تاریکی‌ها خسته شده،
همه‌ی درها به روم بسته شده!


عباس صفاری

۷ نظر:

  1. پس خشته نباشید... شعر جالب بود... .

    پاسخحذف
  2. بابا، والله به خدا اين شعر ماله احمد شاملوست. عباس صفاری ديگه کيه؟!

    پاسخحذف
  3. يك شمع روشن كن
    اگر چشمانت به تاريكي عادت ندارد
    هم خودت بهتر ميبيني هم ديگران

    پاسخحذف
  4. احساست مثل مغناطيس القا شد به من!...البته استعدادش هم بود!...آخه ما هم فلزيم!...خدا كنه همه چي بهتر بشه!...و دلتنگي ها برن!...تا بتونيم نفسي تازه كنيم!...
    ...لطفا غمگين نباش!...باشه؟

    پاسخحذف
  5. شيده جان!
    نبوي مطلب جالبي نوشته بود راجع به هشت سال رياست خاتمي! مرور ساده اي بود به جرياناتي كه اين هشت سال گذشت!...طنزش تلخي حوادث رو تعديل كرده!...نخوندي سري بزن!توي روزآنلاين هست!...كمي سر حالت مياره!...راجع به گنجي هم نگران نباش!...قسم سقراط دكتر ها نميگذاره گنجي به اين روند ادامه بده!احتمالا همون كاري رو باش ميكنن كه خودت گفتي!...مطمئنم كه گنجي نميميره!...فقط احتمالاكمي اوضاع بحراني ميشه!...البته فقط كمي!...و بعد هم فراموش ميشه!...مثل خيلي ازين دست اتفاق ها!...

    پاسخحذف
  6. cheghadr dir be dir update mikoni :((( hoselamoon sar raft:P

    پاسخحذف
  7. فاتحه اي چو آمدي بر سر خسته اي بخوان /لب بگشا كه مي دهد لعل لبت به خسته جان

    پاسخحذف