۱۳۸۱ آبان ۱۸, شنبه

امروز بعد از کلاس داشتم

امروز بعد از کلاس داشتم تخته رو پاک مي کردم ...

شاگرد: (اسم کوچيکم رو صدا مي کنه) ... جون؟
من: جونم؟
شاگرد: بيآين بريم شنا ديگه!!!!!
من: جانم؟!!
شاگرد: شنا.
من: کجا؟ منظورت اينه که بريم با هم استخر؟؟
شاگرد: نه. خونمون!!!
من: خونتون؟؟
شاگرد: بله،‌ پايين خونمون همه چي داريم. استخر،‌ جکوزي،‌ سونا. بيآين ديگه!

من دارم تو ذهنم خودم رو مجسم مي کنم که پاشدم رفتم خونه يه آدم غريبه که فقط ۶ بار تو عمرم ديدمش، اونم سر کلاس، لخت ميشم و مايو مي پوشم و باهم ميريم شنا تو استخر زير خونشون! مشکلي هست به نظرتون؟ اشکالي داره؟ خب مگه چه اشکالي داره؟؟ مي خوام برم شنا ديگه. تنها نکته اي که کمي ذهنم رو مشغول مي کنه اينه که ممکنه يهو مثلا در باز شه و چهار پنج تا سبيل کلفت هم بيآن براي شنا!! خب اون موقع واقعا خوش ميگذره!! مي دونم خيلي پارانويد به نظر ميرسه اما خب ما داريم تو ايران زندگي مي کنيم، نه؟

من: عزيزم من انقدر زندگيم قر و قاطيه که خودمم نمي دونم الآن بايد کجا برم بعد از کلاس!
شاگرد با بغض: تو رو خدا! برنامتون رو يه روز جور کنين بيآين ديگه. خواهش مي کنم. به خدا خيلي خوش ميگذره!

آره مطمئنم کلي خوش ميگذره! مخصوصا به اون سبيل کلفتها!! اي خدا من ماليخوليا گرفتم يا حق با منه؟! چرا من انقدر با نه گفتن مستقيم مشکل دارم؟ اه خب بگو نه و خيال خودتو راحت کن ديگه.

من: چشم! هر وقت تونستم حتما بهت ميگم و ميآم.
شاگرد با هيجان: آخ جون! مرسي. پس فعلا خداحافظ.
من: خدانگهدار.

تمرين امروز: ده بار بگو نه پينک فلويديش جان.

- نه. نه. نه. نه. نه. نه. نه. نه. نه. نه.

آ باريکلا! فردا ده بار بگو نه نمي ميآم. پس فردا ده بار بگو نه نمي خوام. پسون فردا ده بار بگو نه نمي کنم البته لازم به توضيحه که اين جمله آخري فوق العاده کاربردهاي مختلفي داره که بعدا بهش مي پردازيم.

*****

برم بابا جان، برم بشينم آخرين فيلم هفته رو نگاه کنم که دوباره کار به آخرين شب کشيد. Serving Sara رو با بازي Matthew Perry و Elizabeth Hurley ديدم اين هفته که بد نبود. داستان جالبيه در مورد کاري که براي ما ايرانيها يه کم فهمش سخته. پري نقش کارمند شرکتي رو بازي مي کنه که مشتريهاش مي خوان حکمي رو به دست کسي برسونن يا بهتره بگيم بهش ابلاغ کنن. حکمي که بايد حتما شخصا به اون فرد برسه نه اينکه از طريق پست باشه يا چيز ديگه اي و اصطلاحي که به کار مي برن serve کردن اون شخصه. اون موقع است که اون شخص ديگه مجبوره حتما به کار خودش رسيدگي کنه و نمي تونه از زيرش در بره. داستان زنيه که شوهرش براي اينکه طبق قوانين تگزاس هر زوجي زودتر براي طلاق اون يکي رو serve کنه در وضعيت بهتري از نظر تقسيم کردن مال و اموال قرار مي گيره،‌ مي خواد زنش رو دودره کنه و پري مامور اين کار ميشه. اما سارا بهش پيشنهاد ميده که به جاي اين کار بره و همين کار رو با شوهرش انجام بده و در عوض يک ميليون صاحب بشه. اتفاقات جالبي ميوفته که ديدنش خالي از لطف نيست.البته ديدن متيو پري با قيافه پف دار الکلي، زياد خوشآيند نيست اما هنوزم به نظر من دوست داشتنيه. حيف.

بعدش هم اين فيلم My big fat Greek wedding که خيلي اسمش رو شنيده بودم، رو ديدم. خب نمي دونم شايد انقدر تعريف شنيده بودم که انتظار يه کمدي فجيعا خنده دار رو داشتم اما متاسفانه اين انتظار به هيچ وجه برآورده نشد. داستان تکراري عشق دو نفر با پيشينه متفاوت که با مشکلات زيادي بالاخره بهم مي رسن. لحظه هاي خنده داري در فيلم گنجونده شده بود که بيشتر مناسب برنامه هاي situation comedy بود و نه يه فيلم. مثلا از هيجان عاشق شدن در يه نگاه با مخ زمين افتادن يا حمله کردن دختر به پسر براي اولين باري که مي خوان با هم اهم اهم کنن.

راستي توجه کردين چقدر به تازگي، البته تازگي که چه عرض کنم، مي خوان تو فيلم ها اينطور نشون بدن که در اصل اين دخترا هستن که تنشون مي خاره و اگه ولشون کني رس پسرا رو مي کشن؟ نمي دونم شايدم بعضي موقعها اين درسته اما ديگه يه ذره زيادي داره اصرارشون در تلقين اين نظر تو فيلمها تو ذوق مي زنه.

الآنم برم 200 cigarettes رو با بازي يه کرور آدم ببينم. آدمهايي مثل Ben Affleck, Casey Affleck, Kate Hudson و غيره. بعدا بهتون ميگم چطوريا بود. فعلا باي باي.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر