۱۳۸۱ آبان ۲۲, چهارشنبه

خب حالا که با Liqueur

خب حالا که با Liqueur Cherries, Dark Chocolate, Cerises a` l'Eau de Vie, Chocolat noir, Jacquot, Confiseur Chocolatier دوپينگ کردم، اومدم سراغ وبلاگ جان. شما هم بفرماييد،‌ کلي خوشمزه است :)

اينو بنويسم و برم ببينم منچستر جان چه مي کنه. يعني در اصل برم ببينم ديويد بکام جان چه مي کنه!! اين صداقت منه که همتون رو کشته، مگه نه؟ بيخودي نمي گم که برم فوتبال ببينم،‌ مي خوام برم ديويد بکام ببينم.

خب جاتون خالي من امروز مثل اين ديوونه ها همش دويدم اينور اونور. از ۹ صبح کلاس. ساعت ۳:۴۵ ورزش. ساعت ۶:۳۰ مانيکور. ساعت ۸:۳۰ خونه، حموم. الآنم پس از قرتي بازيهاي معمول دخترا در خدمتتونم. ديروز نغمه اينجا بود،‌ نمي دونم يادتون ميآد من يه مطلبي در مورد رضايت شغلي در ايران نوشته بودم يه موقعي که به فنا رفت وقتي تمام آرشيوم رو به فنا دادم و اون تو بود که در مورد اين دوستمون نوشته بودم که اپيلاسيون مي کنه ولي آنچنان با مناعت طبع و خوش اخلاقي به پشمهاي مردم رسيدگي مي کنه که تحسين برانگيزه.

خلاصه نغمه جان مي دونه که من خيلي آستانه دردم پايينه و زود به حال مرگ ميوفتم پس هميشه موقع کار يه بند براي من جک و داستان هاي مهيج تعريف مي کنه و واقعا هم در پرت کردن حواس من موفقه. ديروز انقدر خنديدم دل درد گرفته بودم. بابام مي گه شما دوتا اون تو چکار مي کنين که غش غش خنده تو هميشه هواست؟ غش غشهاي خنده منم که ماشالله همچين شيشه مي لرزونه!

يه جک رو گذاشت موقعي که مي دونه ممکنه من پاشم و از درد تمام بند و بساطش رو بريزم از اتاق بيرون، تعريف کرد و الحق که کاري بود. خوشبختانه اصلا حرف بي تربيتي توش به کار نرفته و با اينکه مضمونش بي تربيتيه اما قابل گفتنه يا لااقل اين شکلات ليکوريه ۱۵٪ چنين نظري رو به من القا مي کنه!! به احتمال زياد فردا که بيدار و هوشيار شم ميآم اينجا و بعد از خوندن اين پستم،‌ چون قول دادم ديگه هيچي رو پاک نکنم،‌ ميرم خودم رو از خجالت مي کشم. اما به خنده اش مي ارزه به خدا.

يه قزوينيه سوار اتوبوس ميشه و يه نگاهي دور و ورش مي کنه ببينه کجا وايسه بيشتر خوش مي گذره. يه ترک رو ميبينه که خوش و خوشحال براي خودش ميله رو گرفته و وايساده و حواسش حسابي پرته. فوري ميره پشتش و مي چسبه بهش. يارو ترکه اولش حاليش نيست ولي بعد از ۵ دقيقه بر ميگرده و ميگه: آقا چرا چسبيدي به من؟ قزوينيه هم ميگه: من کجا چسبيدم به تو؟ اينجا شلوغه و مکان عموميه. اگه ناراحتي پياده شو. ترک ميگه: اين قلمبه چيه پشت منو سوراخ کرده،‌ بکشش کنار. قزوينيه هم ميگه که اينم حقوقمه که امروز گرفتم و گذاشتم تو جيبم،‌ هي تو تکونهاي اتوبوس ميره پشت تو. خلاصه ترک ديگه نمي دونه چي بهش بگه و ساکت ميشه. چند دقيقه ديگه هم مي گذره و قزوينيه هم حسابي داشته خودشو خفه مي کرده. ترک ديگه طاقت نمياره و ميگه: اه. حالا اين چسبيدنت به کنار اين اضافه حقوقي که هر ايستگاه مي گيري ديگه داره منو ديوونه مي کنه!

در فاصله اي که من داشتم از خنده اشک مي ريختم، نغمه خانوم کارش رو به پايان رسوند و باي باي که رفتي. اينم از ماجراي اضافه حقوق!

امروز رفتم مانيکور. نمي دونم من موقع به دنيا اومدن يا موقع رشد فکري و اخلاقيم چه اتفاقي برام افتاده که اين کارا رو با خودم مي کنم. اونجا که بودم نمي دونم يه پتک از کجا خورد تو سرم و آنچنان مانيکوري کردم که خودم مي خواستم تو خيابون خودم رو بلند کنم!! يک پينک فلويديش خل و چل در خدمت شماست.

واقعا خدا خرش رو از کره گي شناخت که بهش دم نداد. مثلش همين بود ديگه، نه؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر