۱۳۸۱ آذر ۴, دوشنبه

اميدوارم از چيزايي که امشب

اميدوارم از چيزايي که امشب اينجا مي نويسم بعدا پشيمون نشم!
الهي آمين.

خب اينم از دعاي قبل از وبلاگ نويسي. آخه الآن خيلي خوب نيستم و ممکنه چرت و پرت بگم، نهايت سعي ام رو مي کنم که اين اتفاق نيوفته.

بگذريم.

ديروز روز عجيبي بود. صبح طبق معمول کلاس داشتم و تموم شد و اومدم خونه فقط انقدر وقت داشتم که بدو بدو آب بخورم و برم دستشويي و برم ورزش. خيلي خسته ام. جون خودم استعفا دادم که وقت آزادم بيشتر بشه و يه کم آرامش داشته باشم و الآن همش در حال دويدنم و فقط فرقش اينه که جاهاي متفاوت مي رم و کارم يه جاي مشخص با عده آدمهاي فيکس و هميشه طلبکار نيست. اما بدو بدوم خيلي بيشتر شده.

خلاصه اومدم و رفتم سر يخچال که به دستور مربي ورزشم کلي آب بخورم قبل از ورزش. برادرم تو آشپزخونه بود و داشت تو ديگ شقايق کوهي (!) مي پخت. ايشون دچار يک بيماري رواني هستن که نمي تونن يه چيزاي خاصي رو تحمل کنن. مثلا تلويزيون بايد خاموش شه تا آقا بتونه از اتاقش بيآد بيرون و ماها هم نبايد در حوزه انرژي ايشون باشيم که بتونه رد شه. ماجراها داريم با اين ديوانه در قفس.

من هم که خودم روانيتر از اون، زدم به تيپ و تاپش (درست گفتم؟). هر وقت ميآد تو اتاقم که سوالي بپرسه يا مثلا ناگهان حالش خوبه و مي خواد بگه بخنده، بهش ميگم اوه اوه بدو برو بيرون که اصلا اشعه هات نميذارن نفسم بالا بيآد! و خلاصه ميندازمش بيرون! هر وقت آدم شد مي تونه بيآد با من حرف بزنه. والله، مرتيکه خرس گنده خجالت نمي کشه همه رو منتل خودش کرده، تکليف آدم رو مشخص نمي کنه، يا رواني هستي يا نيستي. يا ما جن هستيم يا نيستيم. يا ما انرژي هاي بد داريم يا نداريم. اينکه نشد کار، هر وقت عشقش مي کشه ميگه آييييييييييي نيآين جلو که من رد شم و يه بار ديگه ميآد ور دل من ميشينه و هره و کره مي کنه!

مهندس۳۲ ساله مکانيک جامدات مملکت از دانشگاه امير کبير با رتبه ۵۰۰ کنکور تمرگيده خونه، براي من شقايق کوهي مي جوشونه! من اگه جاي بابام بودم با اردنگي مينداختمش بيرون بره انقدر تو کوه ها شقايق کوهي بلمبونه که کف کنه.

حالا من چرا انقدر هيجان زده شدم؟ چون اين عتيقه پررو به من بر ميگرده ميگه من هر جا ميرم تو ميآي دنبالم!!! چرا اومدي تو آشپزخونه داري آب مي خوري؟ آهان حتما مي خواي من رو اذيت کني!! همينطور بي وقفه داشت ور مي زد و منم هي نشنيده گرفتم و آخرش ديدم اين همه آدم غريبه از سگيت من مستفيض ميشن اين يکي که از خودمونه چرا بي نصيب بمونه. يه نگاهي بهش کردم و گفتم خفه شو!

يه لحظه شوکه شد و بعد گفت چي؟ منم داد زدم خفه شو! بعد دوباره شروع کردم آب خوردن. دوباره شروع کرد که تو آشغاله لجني و هر چي از دهنش در اومد بهم گفت و منم که آب خوردنم تموم شد فقط بهش گفتم دلم برات مي سوزه بيچاره و اومدم بيرون. از خونه اومدم بيرون تمام تنم مي لرزيد. تا رسيدن به خونه مربيم همينطور دندونام رو رو هم فشار دادم و لرزيدم و هر کاري کردم آروم نشدم. رفتم بالا و موقع زدن دوچرخه و treadmill انقدر گريه کردم که فشارم افتاد زير صفر!

براي يه کسي مثل من که گريه نمي کنه معمولا وقتي گريه مي کنه اونم اين طور هيستريک (!) يعني يکي يه چيزي گفته که خيلي زور به فشارش اومده. بيچاره مربيم هي دورم پرپر ميزد و نمي دونست چکار کنه. کلي ماساژم داد و انرژي داد و آرومم کرد و اومدم خونه. برادرم از ديروز تا حالا جلوي من از اتاقش بيرون نيومده و مي دونه که واقعا گند زده.

چطوري ميشه که يه آدم اينطوري ميشه؟

اه چقدر خسته ام :( امروز چون تو واحد خيلي وضعيت درام بود و کلي معلم نمي تونستن بيآن و يکي از کارشناسها هم مريض بود نمي تونست بيآد، من حاضر شدم بمونم و مصاحبه کنم. اين کار فقط مخصوص سوپروايزرهاست و جزيي لاينفک از همون کاريه که من رو سال پيش له کرد و ازش استعفا دادم. بعد از ۴ ماه دوباره نشستم پشت اون ميز لعنتي و دوباره احساس کردم چقدر مديريت تو ايران شغل گنديه. خاطرات خوب و بد همشون هجوم آوردن و اصلا نفهميدم چطوري اتوماتيک وار ۱۵ نفر رو مثل فرفره مصاحبه کردم رفت. عين يه روبات. خيلي حس عجيبيه و تا موقعي که امتحانش نکنين نمي فهمين. يه احساس عجيب که يه کاري خيلي براتون آسونه و در عين حال زجرآوره. در طول انجامش انقدر مودب، مسلط و آروم به نظر ميرسين که هيچکس نمي تونه بفهمه تموم دل و رودتون تو دهنتونه.

- بفرماييد عزيزم. (با لبخند مليح)
- اينجا بفرماييد بنشينيد. (لبخند فراموش نشه)
- خوب هستين؟ (لبخنده کماکان هست)
- اسمتون چيه عزيزم؟ (با لبخند طوري رفتار مي کنين که انگار قشنگترين اسم جهان رو شنيدين)
- چند سالتونه؟ (لبخند آروم)
- دانشگاه رفتين؟
- ...
- من ناچارم بگذارمتون سطح ... (جديت و قاطعيت و در عين حال مهربوني همراه با نصايح کارشناسانه)
- به اين دلايل...
- تشريف ببرين دفتر ثبت نام راهنماييتون کنن. (لبخند و تکون دادن سر)
- موفق باشي عزيزم. (روي گشاده و لبخند)
- لطف کنين خانوم ... رو هم صدا کنين.

- بفرماييد عزيزم.
...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر