تازه چند وقت پیش کشف کردم که نبوی مطالبش رو در گویا میذاره. هنوزم با اینکه لینکش رو به لینکهام اضافه کردم اما چون وقتی مطلب میذاره بعدش پینگ نمیکنه حواسم نیست که برم سراغش و دیر به دیر یادم میوفته. یکی از کسانی که باعث شد ۲ خرداد یه واقعهء خوشآیند باشه نبوی بود. توی مصاحبهای که باهاش داشتیم برای کاپوچینو متوجه شدم که آدمها چقدر میتونن از اونچه که تو نوشتههاشون می بینی دور باشن و بعدها این تجربه با دیدنِ نویسندههای مختلف هی تکرار و ثابت شد.
حالا بگذریم که من چه فکر میکردم و چه دیدم اما در کل با اینکه از اون به بعد کمتر مطالبش رو میخونم، چونکه کلاً مطالب سیاسی و هر چیزی که من رو یاد ۲ خرداد بندازه اعصابم رو خورد میکنه، اما گاهگداری که میخونم واقعاً شاهکاره. مثلاً این مطلبش رو واقعاً توصیه میکنم برین بخونین، خداااااااااست :)) چند تیکهاش رو اینجا میذارم اما خودتون برین کاملش رو بخونین:
...
بند شش: در جريان دستگيري و بازجويي... از ايذاي افراد نظير بستن چشم و ساير اعضا و تحقير و استخفاف به آنان اجتناب گردد.
نتیجه گیری اول: از این به بعد علاوه بر اینکه چشم متهمان در هنگام بازجویی بسته نمی شود، سایر اعضای متهمان هم بسته نمی شود.
نتیجه گیری دوم: تا به حال سایر اعضای متهمان در هنگام بازجویی بسته می شد. وسیله بستن سایر اعضاء متهمان فعلا معلوم نیست.
نتیجه گیری سوم: یکی از کارهای بازجویان تا به حال در قوه قضائیه استفاده از وسایلی برای بستن سایر اعضای متهمان بوده است.
پیشنهاد: برای رفع هرگونه ابهام پیشنهاد می شود یک دفترچه راهنمای آناتومی مخصوص بازجویی که در آن اعضای بدن متهمان که نباید بسته شوند با تصویر نشان داده شده باشد، چاپ شود تا اعضای مذکور امنیت کامل داشته باشند.
سووال: مگر برای بازجویی متهم چه کاری صورت می گیرد که اعضای متهم باید بسته شود؟
...
*****
نامهء آقای خاتمی هم که برخلاف اون ماجرای بزک و بهار و کمبزه و خیار و این حرفا اومد بیرون. هم آنلاین و هم چاپ شده در قطع جیبی به قیمتِ ۱۰۰ تومان! داشتن اون روز از ما جوانها میپرسیدن که بهترین راه برای اینکه با این نامه برخوردی که دقیقاً الآن داره میشه نشه باید چه کرد! ما هم پیشنهاد دادیم آقای خاتمی سایت بزنه. خودش میگه که میخواد گفتگو کنه. میگه که تازه باب گفتگو رو با این یادداشت باز کرده و قصد داره با انتقادهای سازندهای که میشه این گفتمان رو ادامه بده. میگه نامه رو به دقت بخونین. نگین تکراریه. نگین همش نصایحِ بیمصرفه. انتقاد سازنده کنین و منم جواب بدم.
جالبه که فردای اون روزی که داشتن اینا رو میگفتن این نامه دراومد و دیدم که همه دقیقاً برطبق پیشبینی که شده بود دارن همین حرفا رو میزنن. راستش رو بخواین من خودم دیگه الآن چندین سالی میشه که حتی طرف کیوسک روزنامه فروشی نمیرم. هر وقت خاتمی رو تو تلویزیون نشون میده پامیشم آروم میرم تو اتاقم. هر وقت بحث سیاسی میشه دور و ورم شروع میکنم با بغل دستیم در مورد آب و هوا حرف زدن. دقیقا از همون بیماریای که خاتمی میگه رنج میبرم. همون بیماریِ امید بستن به غیر و ناامید شدن و سرخورده شدن تدریجی از او در مقابل هر اختلاف اعمالِ او با آمالِ من.
یه عده هستیم که اکثریتِ این جامعه رو تشکیل میدیم اما صدامون به گردِ پای اون اقلیتِ جدی و سرسپرده نمی رسه و هیچوقت هم نخواهد رسید. میدونین چرا؟ چون ما اکثریتِ خاموشیم. یه عده آدم که بیشترشون سرشون به کار خودشونه. یه عده که میخوان آزاد باشن اما حوصلهء دردسر اضافی هم ندارن و خشن هم نیستن. انقدر هم باهوش هستن که هیچرقمی نمیشه سرسپردهشون کرد. در عوض اون اقلیت ماشالله اعتماد به نفسِ خدایی دارن که بهشون این اطمینان رو میده که کاملاً بر حقن. حاضرن برای اینکه ثابت کنن که بر حقن ما آرومها رو هم بزنن، هم بکشن، هم خفه کنن.
اون اقلیت خیلی خوب میدونن که ما مالِ این حرفا نیستیم. اونا دارن از زندگیشون برای این کار مایه میذارن. اونا اصلاً دارن از همین راه زندگی میکنن! ماها بخوایم زیادی قدقد کنیم نونشون آجر میشه، پس مگه خرن بذارن ما راست راست راه بریم دم از دموکراسی و این حرفا بزنیم؟ میگن شماها برین سرتون به کار خودتون باشه و کتابتون رو بخونین و سینماتون رو برین و پارتیتون رو بگیرین و خلاصهء کلام که خوش باشین و فضولی تو کار آدم بزرگا نکنین.
خلاصه که خاتمی اگه هیچ کدوم از اون آرزوهایِ ماهایی رو که از ظن خود یارش شدیم، برآورده نکرد اقلاً بهمون حالی کرد الحق که اکثریتِ افلیج و بیبخاری هستیم که در صحنه بودن و نبودنمون یکسانه. فرقی نمیکنه که ما میلیونی بریم رای بدیم یا ندیم. در هر صورت این کارا انجام میشن و در صدا و سیما هم همون حرفا تکرار میشن. تا حالا فهمیده بودین که وجود و عدم وجودتون در صحنهء فعالیتهای سیاسیِ کشورتون انقدر علیالسویه است؟ من هم تازه یه مدتیه که فهمیدم. دیگه از اون روز بیخودی خودم رو منتل نکردم. نه روزنامه خریدم، نه حرفای خاتمی رو گوش دادم و نه با دیگران در مورد احیای حقوق ملت بحث کردم! این نامه هم ... نگم بهتره،خودِ خاتمی میدونه که دیگه الآن وقتِ باب گفتمان باز و بسته کردن نیست!
حق رو تا موقعی که نخوان بهمون بدن امکان نداره بتونیم بگیریم، چون ما اهل وحشیبازی و بزن و بکش و بمیر نیستیم. آخرِ کارمون به جایی میکشه که الآن زندانی سیاسی نداریم و اون هویجها هم که در زندان هستن خسته شده بودن بعد از یه مدت فعالیت و رفتن یه کم استراحت کنن وگرنه یه وقت خدای نکرده فکر نکنین به خاطر عقیدهشون تو زندانن، چه حرفا! استغفرالله ربی و اتوب الیه! به دندون گرفتنِ وسط انگشت شست و انگشت اشاره (اول از رو بعد از پشت) و تف (سمت چپ) تف (سمت راست).
*****
این نوشته که بالای این ۵ تا ستاره است رو من ننوشتم دستم بود، تقصیرِ آستینم بود و قس علیهذا. فکر کنم خارشک گرفتم، تنم عجیب میخاره، برم حموم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر