خب اينم از هري پاتر ۲. بد نبود. واقعا از اوليش بهتر بود. فقط همين رو ميشه گفت و نه چيز ديگه اي. يه فيلم ديگه هم ديدم که کاشکي نمي ديدم! براي يکي از دوستان هم فيلم مي گيرم. ديدم که اين فيلم جايزه بهترين فيلمنامه و هنرپيشگان جديد رو در فستيوال ونيز برده و کانديد بهترين فيلم خارجي در گلدن گلوب بوده به کارگرداني Alfonso Cuaron به اسم Y tu mama tambien! ترجمه بسيار تا بسيار سليسي ميشه کرد به فارسي که من ترجيح مي دم اين کار رو انجام ندم! ترجمه به انگليسيش ميشه And your mother too!!!!
قبل از ديدنش داشتيم با همين دوست عزيز در موردش صحبت مي کرديم و با توجه به عکسهاي روي جلد سي دي سعي در حدس زدن مضمون فيلم داشتيم. خب عکس ها کمي تا قسمتي مشکل دار بودن. اين دوست عزيز گفت: آره ديدي که مثلا فيلم فقط يه دونه صحنه داره به مدت يک صدم ثانيه و اينها هم برميدارن همون يه صحنه رو ميذارن رو جلد و تو بايد يه عالمه دقت کني تا اون صحنه رو تو فيلم پيدا کني؟ کلي سر اين موضوع خنديديم و خيلي هم سر اين موضوع توافق داشتيم.
هفته پيش فيلم رو آورد و گفت:
- يادته در مورد عکس هاي رو جلد چي گفتيم؟ خب اون حرفا در مورد اين فيلم صدق نمي کنه!!
و حالا من مي تونم بهتون اطمينان بدم که واقعا صدق نمي کنه! دو تا پسر مکزيکي پولدار با يه خانم متاهل بزرگتر از خودشون که از دست شوهر خائنش شاکيه در حال مسافرتن به طرف دريا. از تخيل فوق العاده فعالتون استفاده کنين تا حدس بزنين چه چيزايي اتفاق ميوفته.
هفته پيش هم فيلم Trapped رو با بازي Charlize Throne که به نظر من زيباترين هنرپيشه زن دنياست مخصوصا تو فيلم Astronaut's wife و David Bacon که بازيش رو خيلي دوست دارم، همراه با يک موجود نفرت انگيز و بغايت زشت که به نظر من علت اصلي خودکشي Curt Kobain بوده، يعني همون زن ميمونش Courtney Love ،ديدم. داستان آدم ربايي بچه يه خانواده پولدار که خب قدر مسلم نهايتا به خوبي و خوشي به پايان مي رسه. بازيها بد نبودن و فيلم به اندازه کافي جذابيت داشت خوشبختانه.
اون يکي فيلمي که ديدم The truth about Charlie با بازي خواننده قديمي و هنرپيشه تقريبا جديد مارکي مارک بود. نمي دونم چرا نمي تونم به اسم خودش صداش کنم. اون موقعها رپ مي خوند و کلي براي خودش کشته مرده داشت. من کلا هيچ وقت عشق رپ نبودم پس خيلي باهاش حال نمي کردم اما وقتي تو Planet of the apes بازي کرد ديگه واقعا گل کرد. بد نيست. يه حالت خاصي داره. از اون تيپ پسراست که حرص من رو درميآرن. يه جورايي لوس که به طرز تابلويي الکي قربون صدقت ميره و انقدر مصنوعي اين کار رو مي کنه که مي خواي بزني دوبامبي تو سرش! فيلم جاسوسي بود و بدک نبود.
ديگه، ديگه... گفته بودم که بالاخره فيلم مت ديمون Bourne Identity رو ديدم؟ از اون فيلمهايي بود که کلي وقت تو هاردم خاک خورد. طلسم شکسته شد و اونم بيشتر به اين خاطر که از بازي مت ديمون خيلي خوشم ميآد. به نظرم با بن افلک زوج موفقي بودن که خب الآن ديگه فکر نمي کنم بن عزيز وقت اينجور کارهارو داشته باشه! He's got his hands and other parts full, I bet! فيلم باز هم جاسوسي بود و بدک نبود.
خودم هم خوبم! انقدر ميدوم که نمي فهمم زمان چطوري مي گذره. ميگن آذر هم تموم شد! عجب! (به قول يکي از دوستان مش رجب) لابد چشم به هم بزنيم تولد لعنتي من هم مي رسه. اه که چقدر از تولدم متنفرم و مطمئنم امسال متنفرتر هم خواهم شد. بگذريم. چقدر برف خوبه مخصوصا وقتي تو خونه نشستي روي فن کوئل پشت پنجره با يه فنجون قهوه داغ که ازش بخار بلند ميشه و داري پينک فلويد گوش ميدي. زندگي زيباست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر