۱۳۸۳ خرداد ۱۶, شنبه

جشنواره وبلاگ ها یا نشریات اینترنتی؟

امروز جلسه‌ی هماهنگی جشنواره‌ی وبلاگ‌ها و نشریات اینترنتی بود. ای‌میل دعوت برای جلسه که اومد به چند تا از بچه‌ها که در جلسه‌ی تصمیم‌گیری رای به شرکت کردن داده بودن گفتم خب پاشین برین جلسه که خب همون‌طور که پیش‌بینی می کردم آخرش این شد که خودم برم، یعنی یکی از معدود کسانی که مخالف حضور بوده! جالبه نه؟ این تصمیم‌گیری‌های گروهی دارن کم‌کم یه جورایی می‌رن رو اعصابِ منِ بدبخت!

رفتیم و از نشریاتِ مختلفی اومده بودن. جالبه که با اینکه جشنواره در اصل به اسم وبلاگه اما همه‌ی غرفه‌ها در دستِ نشریاته!! خب اگه قرار بود این‌طوری بشه فکر نمی‌کنین بهتر بود اقلاً اسمش رو هم می‌ذاشتین جشنواره‌ی نشریات؟! همین سوال رو مطرح کردم در جلسه و آقای پارسا گفتن خب نه در عوض کارگاه‌هامون همه در موردِ وبلاگ‌ها هستن!!‌ پرسیدم آیا هیچ وبلاگی هست که غرفه داشته باشه و بعضی از حضار پرسیدن که قرار بود گروه‌های مختلف پرشین‌بلاگ غرفه داشته باشن،‌ چی شد که جواب آمد که خیر نشد که بشه!

ترتیب غرفه‌ها رو بهمون نشون دادن که ما شدیم غرفه ۹ و سر نبش هستیم. مثل اینکه دوستان با قرعه‌کشی جاها رو مشخص کردن! متاسفانه سازمان ملی جوانان هیچ کمکی برای تزیین غرفه‌ها به ماهایی که هیچ‌گونه محل درآمدی نداریم که هیچ، همش هم داریم از جیب‌مون می‌ذاریم نکرد که خب نتیجه‌اش این خواهد بود که ما تزیین خاصی نمی‌تونیم بکنیم و خلاصه اگه اومدین و یه غرفه‌ی لخت و عور دیدین که دو یا سه نفر مظلومانه یه گوشه‌اش نشستن به غرفه‌ی ما خوش آمدین! والله من در نظر داشتم که اگه یه دسگاه کافی میکر بدن همه‌ی بازدیدکننده‌ها رو به یه کاپوچینو دعوت کنیم اما خب نشد دیگه شرمنده!

یه مصاحبه با عطا خلیقی کرده هفت سنگ که خوندنش خالی از لطف نیست! راستی تو این هفت‌سنگی‌ها اصلاً عنصر مونثی هست؟! یعنی اصلاً تو هر کدوم این نشریات اعضای خانوم‌ش چه نسبتی به بقیه دارن؟ فکر کنم تحقیق جالبی بشه! در جلسه داشتن می‌پرسیدن دوستان که آیا می‌شه کراوات زد و این حرفا که جواب آمد که خب به هر حال مثل همه‌ی نمایشگاه‌هایی خواهد بود که در کشورمون هست و حجاب اسلامی و اینا رعایت بشه. جالب اینجاست که در طول جلسه فکر کنم یه ۵۰ باری روسری من از سرم سُر خورد پایین!

کلاً با روسری و نگه‌داشتنش رو سرم مشکلاتِ عدیده‌ای دارم که علت باندانا بستن‌م هم بیشتر یکی به این خاطر و یکی هم به علتِ مشکل سینوزیته که خب البته فقط مربوط به زمستون می‌شه. امیدوارم اسلام خیلی به خطر نیوفته و یه وقت دوستان احساس نکنن حیثیتِ وبلاگی‌شون به خطر افتاده به علت این مسائل! تا اونجایی که یادمه از سمینار ایدزی که در سالن همایشات وزارت امور خارجه شرکت داشتم مامورهای دم در یه مشت اطلاعاتیِ خفن هستن که من از دور هم قیافه هاشون رو می‌دیدم لرزه به تنم میوفتاد و هر دفعه بلااستثنا موقع ورود هر سه تا با هم می‌گفتن خواهر حجابت رو رعایت کن! من هم که یه روز حوصله نداشتم و نمی‌دونم تنم چرا خارش گرفته بود، برگشتم تند بهشون گفتم تا اونجایی که می‌دونم فقط یک برادر دارم که شما هیچ‌کدوم شباهتی بهش ندارین، لطفاً دیگه به من نگین خواهر. یارو خیلی خونسرد با یه نگاهی که خونِ آدم یخ می‌زد تو رگ‌هاش برگشت گفت بله خانوم حجاب‌تون لطفاً!!! خلاصه که اینا شوخی‌بردار نیستن!

دوستانِ ستاد خبری (D:) هم شدیداً فعال بودن و همون‌طوری که از نیما انتظار می‌ره با کمال جدیت در مورد مسائلِ پوشش خبری و ترکوندن و این حرفا بحث شد که امیدوارم موفق باشن با سامان.

در کل امیدوارم همه چیز به خیر و خوشی تموم شه. بگین آمیـــــــــــــــــــــن!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر