اندر فواید والدین خلاق و کاکتوس های قرمز
بابام: نزهتی این کیسهء گیاه خشک چیه تو بالکن؟
مامانم: اممممم نمی دونم. شاید نعناع خشکه یا آشغال یه سبزیی که پاک کردیم یادمون رفته بندازیم دور.
یه کم با هم فکر می کنن و با بو کردن و اینا هم به نتیجه ای نمی رسن.
ب: خب پس چکارش کنیم بندازیمش دور؟
...
*****
من (توی هال نشستم): نوشین این بوی چیه اینجا میآد؟؟
خواهرم: نمی دونم. چه بویی میآد مگه؟ تو که مثل سگ بو می کشی و بوهایی حس می کنی که ما نمی فهمیم بگو!
من: بوی سبزی منتهی سبزی گندیده، یا نه، نمی دونم چه جوریه فقط بده هر چی هست.
خواهرم: نمی دونم والله.
*****
خواهرم: شیده تو یادته رفته بودم کرمان و بم؟
من: آره.
خ: یادته رفتم تو روستاهاشون و کلی گشتم حنای اصل اونجا رو پیدا کردم اونم نسابیده؟
من: اوهوم.
خ: تو نمی دونی اون حنا الآن کجاست؟!
من: نه! کجا گذاشته بودی؟
خ: یادم نمیآد ولی فکر کنم تو بالکن یا انباری.
من: نمی دونم یه سوالی از مامان اینا بکن.
*****
من: مامان این قرمزی اینجا چیه بغل دست گلدون؟
مامان: اممممم نمی دونم! شاهرخ؟
بابام: اه! مثل اینکه از اون آشغال سبزی هاست که ریختیم پای گلدون ها!!!!
من: کدوم آشغال سبزی؟؟؟
بابام: تو بالکن یه کیسه بود پر از آشغال سبزی خشک گفتیم نریزیمش دور بریزیمش پای گلدون ها که خب به طبیعت برگرده!
من: بذار ببینم! حالا اون ریخته پایین و خیس شده و قرمز کرده سرامیک رو؟؟؟ آشغال سبزی؟؟!!!
مامان: آره دیگه!
من: نوشیــــــــــــــــــــن! بیا حنات رو پیدا کردم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر