۱۳۸۲ آذر ۱, شنبه

امروز در یک حرکت انقلابی

امروز در یک حرکت انقلابی خانم اپیلاسیونی من دونفره اومد! یعنی همراه خودش دختر خاله اش رو هم آورده بود! اولش با توجه به اخلاق سختگیری که دارم عصبانی شدم که ورداشته با فک فامیلش اومده مهمونی! بعدش کاشف به عمل اومد که نخیر ایشون نیروی کمکی هستن که برای سرعت بخشیدن به کار همراه ایشون میرن به خونهء مشتری ها که یکی به بالا برسه یکی به پایین!

آستانهء درد من شدیدا پایینه و کوچکترین کاری که برای خیلی ها اصلا دردآور یا مهم نیست برای من منتهی به جیغ های بنفش و درد و بیشتر موقع ها کبودی میشه پس فکر کنم می تونین مجسم کنین که چه وضعیتی دارم هر وقت که قراره از اینجور اتفاق ها برام بیوفته :(

دردسرتون ندم این دو خانوم پس از گرم نمودن موم بنده را دراز کردن و تا اومدم از درد پاشم بزنم با لگد تو دهنشون و به کولی ترین نحو ممکن در برم، گفتن خب تموم شد! در اینجا جا داره از این عزیزان که با زبون روزه اومدن و بنده رو تبدیل به یک انسان عاری از پشم کردن تشکر و سپاس فراوان به عمل بیآورم! خدا انشالله اجرشون بده به سیستم محاسباتی جین جین ؛)

******

این شاگرد عزیز من یه شعر تو وبلاگش گذاشته که واقعا قشنگه :) مرسی احسان جونم. راستی یادت باشه دیروز لبهء دستشویی رو لیس نزدی ها :))

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر