۱۳۸۲ آبان ۲۰, سه‌شنبه

هيچ توجه کردين چقدر آدم

هيچ توجه کردين چقدر آدم های موفق در ايران مورد نفرتی عجيب و غريب هستن؟ و هيچ توجه کردين همه می خوان اين آدم ها يه جوری با يه جاييشون محکم بخورن زمين که بعدا بشينن و در موردشون با لذت تمام کلی داستان های عبرت انگیز ببافن؟ ديدين هر کی از توانايی هاش و موفقیت هاش حرف می زنه به عنوان يه آدم خودپسند و از خودراضی پس زده میشه؟ دیدین همه با یه حالت تظاهر احمقانه هی میگن نه بابا ما که کاره ای نیستیم و ما که خاک پای شماییم و شما که استاد مایین و بعدش کاشف به عمل میآد که همون آدم کلی پشت سرتون براتون زده و گفته که کار رو باید داد دست کاردون (یعنی خودش!)؟

ندیدین؟ در عوض جای همگی سبز، من تا دلتون بخواد (یا نخواد) دیدم! خیلی درد داره.

*****

می دونم که الآن می خواستم به چند جا لینک بدم منتهی نمی دونم چرا این مغز لعنتی کار نمی کنه! ممممممممممممم
آهان یکیش این پایگاه ادبی خزه هست که علی عسگری و صالح تسبیحی راه انداختن. از اولش هم این علی بیچاره وسط ما خل و چل های مجله بُر خورد و فکر کنم بعد از هر جلسهء هفتگیمون با سردرد مزمن میره خونه!

این هفته که بیآد تو ستون داستان از صالح هم یه داستان خواهیم داشت. البته به نظر من داستان های صالح صوتی هستن. یعنی باید حداقل یه بار صدای صالح رو موقع خوندن مطالبش شنیده باشی تا اون واژه ها برن زیر پوستت و تو گوشت تنت! از اون به بعد هر بار که داستانی ازش بخونی صدای اون توی گوشت بوم بوم می کنه و لغات و جملات معنی پیدا می کنن. راستی این هفته شنبه نمایشگاه عکاسی صالح هم هست، بذارین ببینم کارتش کجاست که بگم برین شما هم ببینین ........

شهر دیگر، دومین نمایشگاه عکس گروه ورا
۲۴ الی ۲۹ آبان گالری سیحون، خیابان وزرا، کوچه چهارم، شماره ۳۰

اگه بشه منم میرم افتتاحیه اگر طبق معمول در حال دویدن در اقصی نقاط شهر نباشم!

*****

خب یه چیز دیگه هم بود که می خواستم بگم اما بازم یادم نمیآد! کسانی که من رو میشناسن به این حالت عادت دارن! مثلا پای تلفن هی بهشون می گم آره فلانی یه چیزی می خواستم بهت بگم اما یادم نمیآد! اونوقت بیچاره هم اون هی کنجکاو میشه چی قرار بوده بهش گفته بشه هم خود من خل میشم بسکه فکر می کنم و راه به جایی نمی برم!‌ آلزایمر هم بد دردیه والله!

راستی خیلی جالبه که الآن فکر کنم بیشتر از یه ماهه که از کارم استعفا دادم و هنوز زنگ می زنن و می گن بیا بریم جلسه! خیلی جالبه نه؟ اونا مطالب رو فراهم می کنن و اون وقت من از خونمون مثلا از پای فیلم پامیشم میرم وزارت خونه ارائه پروژه می کنم!!! بعد دوباره برام تاکسی می گیرن برمی گردم خونه تا یه روز دیگه که میریم مثلا یونیسف من دوباره در مورد چیزی که اونا تهیه کردن مردم رو توجیه می کنم! زبون دراز داشتن و اعتماد به نفس زیادی برای خودم اگه فایده ای نداره، جز دشمن جمع کردن، خوبه اقلا به درد بقیه می خوره!

خدایا من رو ببخش که انقدر آدم مزخرف و پرحرفی هستم، مرسی! (خیالتون راحت شد؟ خودم جای شما گفتمش ؛)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر