۱۳۸۲ اسفند ۱۳, چهارشنبه

ما یه مشت سوسکیم!

My English weblog.

شام غریبانِ‌ خوبی بود! به قولِ صنم اگر خرافات و اینا راست بود الآن ماها همه باید تبدیل به یه مشت سوسک های بدبخت شده بودیم و به قول من به عنوان مجازات هم زیر پای مردم و لاستیک ماشینا می ترکیدیم! اما خب می بینین که ما همه سالمیم (البته فعلا!).



هشتاد و چهارمیش رو هم نوشیدین؟! این داستان استامینوفن رو از دست ندین. ستون تازه تاسیس مدیریت رو هم ببینین. می دونین زندگی اینترنتی یعنی چی؟ این هفته خداداد در مورد زرتشت و دینش نوشته که خیلی خیلی جالب بود،‌ ‌کلی از باورهای غلطم رو درست کردم! حمیدرضا در مورد کن نوشته و مهناز هم در مورد همون نمایشِ اعصاب خوردکنِ دوستت دارم با صدای آهسته یه نقد عالی نوشته که کلی باهاش موافقم. یه سری عکس های خیلی خوب از آرش خاموشی هم تو ستون عکس داریم که به لطف علیرضای گل تبدیل به یه ستون خوب تو کاپوچینو شده :) پژمان هم در مورد اینکه چطوری می تونین بدون اینکه اسم و رسمتون معلوم بشه برای من فحش بفرستین نوشته :))

خب فکر کنم دیگه بسه، بقیه اش هم خودتون برین بخونین دیگه!

به عنوان حسن ختام فراز هایی از فرموده های یه آخوندِ ‌خدا در کانال چهار به مناسبت عاشورا رو براتون نقل می کنم: (با لهجهء دهاتی بخونین)

...و لیلی از اسب به پایین افتاد! به هر حال هر موقعی آدم احساسی دارد. گاهی که از دست خانم خانه ناراحتین و میآین خانه به نظرتان کوتاه قد می رسد و رفتارش با بچه بد است و غذایش هم بدمزه ولیکن وقتی که دوستش دارید و ازش راضی هستید به خانه که می رسید به نظرتان قدبلند می رسد و همه چیز برای هر کاری مساعد است!!!!!!

دیگه بقیه اش رو نتونستم تحمل کنم، شرمنده! فقط بگم که این یارو واقعا خداست :))))))) ای خدا این مملکت دست کیاست!؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر