۱۳۸۳ فروردین ۲, یکشنبه

اگه گفتین سه چارک یعنی چی؟



کاپوچینوی نوروزی خوشمزه است. پیشنهاد می کنم یه سرکی بهش بزنین. با کمکِ حمیدرضای گل و استاد حسین زاده که با تمام کار و زندگیشون لطف کردن وقت گذاشتن، اون لوگوهای دَکَل رو عوض کردیم و بچه ها هم بیشترِ مطالبشون، دوره کردن اتفاقاتِ آن لاین در رابطه با موضوع ستون هاشون هست. فکر کنم جالب باشه براتون. اطلاعات جالبی دادن که ممکنه به دردتون بخوره.

این وسط آقای شکرالهی هم لطف کردن و در مورد اتفاقات ادبی آن لاین سال گذشته نوشتن و خب چون از ابتذال حرف زدن باید حتما اسمی از من هم می بردن وگرنه اصلا این مطلب مطلب نمی شد!! دستتون درد نکنه! راستی اگه شما از روز اول پینکفلویدیش رو خونده بودین می دیدین که من همیشه می پرسم آیا اشتباه نوشتم یا نه و بیشتر برام املا مهمه چون که همیشه نمرهء املام در مدرسه بیست بود و به غیر از کلمات عربی قلمبه سلمبه دیکته ام خوبه خیرِ سرم! اما خب یه چیزایی هم بود که رعایت نمی کردم مثل ه غیرملفوظ و این حرفا که بعد از چک کردن این اشتباهم رو تصحیح کردم. شکسته نوشتن هم که گفتم از اولین روز، به نظرم به هیچ وجه غلط نیست. بگذریم.

کاپوچینوی هشتاد و هفتم با حال و هوای نوروزی نوش جان :)

*****
از روز چهار شنبه تا به حال انقدر مهمونی رفتم که فکر کنم تا یه مدت طولانی ای دیگه کسی نتونه من رو جایی ببره! خیلی مسخره است که هی آدم های تکراری رو تو خونه های مختلف ببینی!‌ تنها کاری هم که خیلی مهمه در تمامِ ‌این مراسم خوردنه! هی این رو بخور، حالا اونو بخور، حالا از این یکی! اگر هم بگم نمی خورم که انگار فحش ناموسی دادم! فوری بهشون برمی خوره و شروع می کنن که وای این هیچی تو خونهء ما نمی خوره وای این چرا انقدر ناز داره! یه مسئله ای هم که هست اینه که نمی دونم چرا همه امسال گیر دادن به منِ بدبخت. صاحب مهمونی ها زنگ می زنن من رو جدا دعوت می کنن و قسم می دن که حتما برم! چون از روی تجربهء چندین و چند ساله می دونن که اگه تو رودربایسی نندازنم امکان نداره برم.

کلی اعضای فامیل هم که از امریکا و اروپا اومدن و هی به افتخارشون مهمونی داده میشه. رفته بودیم مهمونی شام به مناسبت یکی از همینا و دوباره همه فیلشون یاد هندستون کرده بود و ناگهان رو من زوم می کردن که پاشم به یادِ گذشته های درخشانم برقصم! وقتی می گفتم نه نمی رقصم حدس بزنین چی می گفتن؟ نکنه شوهرت خوشش نمیآد!!!!!! منم فقط لبخند می زدم و سر تکون می دادم و بعدش یه نگاه چپ چپ به مامانم مینداختم که منِ بیچاره رو برداشته بود به زور برده بود اونجا. به نظر من مهمونی های شلوغ خانوادگی لوس ترین و خسته کننده ترین چیز در دنیا هستن و تازه کلی دیگه مونده :((

اوخ اوخ راستی دوباره تا دلتون بخواد کلی اون جملهء معروف رو تحویلم دادن!‌

- شوهر بهت ساخته ها!

استغفرالله. یکی منو از دست اینا نجات بده!



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر