۱۳۸۳ فروردین ۲۴, دوشنبه

تنبل سه انگشتی یا دوانگشتی، سوال این است!



من از جک و جونور خیلی خوشم می‌آد و پیام نه! البته این فقط یکی از میلیون‌ها تفاوتیه که ما با هم داریم :))) در هر حال امروز داشت می‌گفت که آره اینجا مردم موجودات عجیب غریبی رو تو خونه نگه می‌دارن و منم گفتم که نه حیوون تو خونه نمی‌آرم نگران نباش فقط یه حیوونی هست که خیلی دوست دارم داشته باشم و اونم تنبل سه انگشتیه! وای من واقعاً عاشقِ این حیوونم :) فوق‌العاده آروم و تنبله!‌همیشه یه جایی ولو شده یعنی شما هر جا بذارینش و برین چند ساعت بعد برگردین می‌بینین همونجا ولو شده! بعدشم از اوناست که خودش رو لوس می‌کنه و همیشه یه جوری به شما آویزونه :)‌ خیلی هم نرمه و اخلاقش فوق‌العاده آروم و ملایمه! بیچاره پیام داشت سکته می‌کرد! هی می‌گفت شیده تو داری شوخی می‌کنی دیگه، نه؟ جدی که نمی‌گی؟!! آخرش دیدم داره کم‌کم به این نتیجه می‌رسه که بدبخت شده و گفتم نه بابا شوخی می‌کنم که خیالش راحت شه و بتونه بره بخوابه! اما به خدا اینا خیلی گوگوری‌ان، نیستن؟ D:

*****

این رو دیدین که از عکس‌های امریکایی‌هایی که در عراق کشته شدن درست کردن؟ خیلی ناراحت‌کننده است :(

*****



خب اینم از کاپوچینوی هشتاد و نهم. پژمان یه ستون معرفی سایت رو راه انداخته به اسم زیگ زاگ که به نظرم خیلی به درد بخوره، ‌این هفته در مورد سایت های خطوط هواپیمایی و اطلاعات پرواز نوشته که واقعا مفیده. ستون علم هم با یه مطلب جالب در مورد سیاه‌چاله‌ها به کارش ادامه می‌ده. پیام جونم برامون طنز نوشته، هر آنچه می‌خواستین در مورد اختراعات بدانید!! قسمت اول مصاحبه‌مون با آقای امجد رو هم اصلا از دست ندین. اگر اهل تئاتر هم نیستین فرقی نمی‌کنه، بهتون قول می‌دم که از خوندنش لذت می‌برین.

در مورد تئاتر، این چند وقته من زیاد رفتم و تئاتر دیدم و جدی بهتون پیشنهاد می‌کنم شما هم شروع کنین به نمایش دیدن. نمایش های خیلی خوبی دارن کار می‌شن و حیفه که از دست بدین. متاسفانه هنر نمایش در کشور ما خیلی مهجور مونده و به نظر من با حضور ماهاست که مسئولین متوجه خواهند شد که چقدر لازمه که بهش توجه کنن. برین تئاتر بینین، خب؟ ممنون!

این هفته به پیشنهاد حمیدرضا و برای خندیدن رفتیم فیلم ملاقات با طوطی یا به قول رضا مسلمی عزیز ملاقات با کرکس رو دیدیم. جای همگی خالی بسی حرص خوردیم و بسی خندیدیم! داوودنژاد حالش خوبه؟!! وای اسلوموشن‌ها و تمریناتِ تیراندازی و کماندویی این چهار خانومِ خفن و انگلیسی بلغور کردن ایرج نوذری ما رو از خنده روده‌بر کرد رفت پی کارش!!! یه انتخاب بد برای کسانی که اومدن سینما کامیار بود که داشت دیگه روانی می‌شد آخرای فیلم :))) این بشر در نهایت جدیت تمام فیلم رو نگاه کرد و آخراش فکر کنم اگه بغل دستش نشسته بودم من رو به دردناک‌ترین وضع ممکن می‌کشت :))) بعدا برام اس ام اس زد که سعی کنیم دیدارهای بعدی‌مون کمی فرهنگی‌تر باشه :)))) ‌وای خدا مردم از خنده! ولی جداً کامی جان من واقعا شرمنده‌ام، البته بهت گفته بودم که داریم می‌ریم به یه افتضاح بخندیم فکر کنم همون موقع باید می‌فهمیدی که نباید بیآی!

بدبختی این‌جا بود که همهء سالن نشسته بودن جدی فیلم رو به عنوان یه فیلم جنایی-حادثه‌ای نگاه می‌کردن. ردیف ماها که می‌خندیدیم همه برمی‌گشتن نگاه‌مون می‌کردن یه جوری که انگار واقعا باورشون شده بود این دختران فرشته‌های چارلی هستن!! ایرج نوذری به نظر من واقعا استحقاق جایزهء تمشک طلایی رو داره! قبل از این فیلم هم تبلیغ فیلم کما بود که فکر کنم این هفته حتما بریم ببینیم که دیگه واقعاً برای همیشه دست از سینمای ایران بشوریم!‌ البته به نظر می‌رسید که امین حیایی نقشش رو خیلی خوب بازی کرده،‌ محمدرضا گلزار هم که ... بگذریم!

وای من چقدر نوشتم!! راستی تمام این چیزایی که من گفتم نظرات شخص من هستن و لزوماً درست نیستن همگی شما مختارین که برین و این فیلم‌ها رو ببینین و کلی هم لذت ببرین و قصد من اصلا توهین نبوده، فقط فکر می‌کنم اینطور کپی‌های چیپ و ضعیف از فیلم‌های هالیوودی واقعا آیندهء خوبی برای سینمای ما ترسیم نمی‌کنن،‌ همین.‌

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر