خیلی جالبه که پیام اون روز داشت غر میزد که ای زن تو کجایی که من گلوم میسوزه ازم نگهداری کنی و از این حرفا و منم کلی نگرانش بودم. پیام مطمئن بود که سرما خورده و همش نگران که حتی وقت نداره بره دکتر. تلفن رو قطع کردم و گلوم شروع کرد سوختن! نه تنها شروع کرد سوختن بلکه امروز دیگه از دردِ گلو و گوش رفتم دکتر و کاشف به عمل اومد که آنژین شدم و دو تا پنی سیلین و کلی قرص مهمونم کرد آقای دکتر :( تب هم طبق معمول چسبید به سقف. من مریض شدنم هم به آدما نرفته بدبختی! فشارم افتاده به ۸ رو ۴!! پیام جون دستت درد نکنه، حالا نکتهء جالب اینجاست که پیام اصلا مریض نشد! مامان، گلوم میسوزه :(((( مردهشور این احساساتِ سمپاتیکِ قویِ من رو ببرن الهی!
*****
در مورد فیلم کما که حرف نزنم سنگینتره! واقعا اگر بخوایم تراژدی ملاقات با طوطی رو فراموش کنیم کما تراژدی قرن بود! در طول فیلم ملاقات با طوطی که دیگه من به خودزنی افتاده بودم و حمیدرضا باید دستام رو مجکم میگرفت تا به خودم صدمهء جدی وارد نکنم!! در عوض خودش بیچاره خوب کتک خورد D: در مورد مارمولکهم واقعا خوش گذشت با اینکه حالم خوب نبود دیشب، اما کلی خندیدیم. واقعا این فیلم دیدن داره. مخصوصا تیکههایی که پرستویی میاندازه، برای مثال:
- ایشان یه سوالایی میکند که انگار میخواهد خواهر و مادر آدم را به هم وصلت دهد!
- و چنین آدمی به جهنم میرود و روایت است که خود شیطان به دهان اون عنایت میفرماید!
کلی از این تیکهها داشت و ما هم جای شما خالی سالن سینما رو از خنده گذاشتیم رو سرمون! برین ببینین فیلم رو، خوش میگذره آدم به آخوندا بخنده یه کم :))))
*****
اينو هم فراموش نکنين ؛)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر