۱۳۸۲ مهر ۲۷, یکشنبه

من شرمندهء کلی آدم شدم

من شرمندهء کلی آدم شدم این هفته. بدتر از همه نیمای عزیز و علی لطفی گل هستن که خیلی زحمت کشیده بودن و ... بچه ها ببخشید واقعا کاری از دست من برنمیآد :(

از شما هم معذرت می خوام که انقدر تلخم اما خب اینجا آیینهء روحمه و الآنم ... خب خودتون می بینین وضع چطوریه دیگه :((
اقلا آیینه آپدیت شده بعد عمری،‌ آرش و سارای عزیز دستتون درد نکنه :)

چیزی که پرستو نوشته برام غیرقابل باوره! یعنی به همین راحتی؟؟!! پیام جان من نه خونه می خوام نه هیچی در ضمن من غلط بکنم بخوام خونه بفروشم! اصلا من هیچوقت هیچی نمیفروشم! یعنی که چی انقدر با سوهان نجاری زدمش که مرد!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟ اینا آدمن؟!

اون شب از جلوی تلویزیون که رد می شدم خاتمی داشت باز همون کاری رو می کرد که یه موقعی به نظرم خیلی خوب بود یعنی سخنرانی کردن با چهره ای معصوم و اندیشمند که محبتش تا همین هفته پیش تو دلم بود و هر چی همه می گفتن من عین الـــــــــــــــــــــــــــــاغ ازش دفاع می کردم. دست خودم نبود به خدا ولی فحشش دادم!! یعنی فحش فحش که نه گفتم ای آشغال دروغگو! دزد رای های ما که انقدر راحت خر شدیم.

خاک بر سر من کنن که شناسنامهء نو و تمیزم رو با اون مهر دغلبازی شماها سیاه کردم؛ اونم نه یه بار نه دوبار ... خیلی خائنی. حیف اون همه احساسات پاک جوون ها که حاضر بودیم به پات بریزیم و تو هی عقب نشستی عقب نشستی تا حدی که از اون ور اون عقب عقبا به شریعتمداری رسیدی. و در نهایت دوباره خاک بر سر من کنن که الآنشم بازم دارم گریه می کنم که چرا تو انقدر بی اراده و ترسویی و دعا دعا می کنم که خدا اقلا انقدر بهت جرات بده که استعفا بدی و ما رو از این ننگ خلاص کنی که کسی که با رای ما اون بالا نشسته انقدر کوتاه اومده که دیگه بو گندش همه جا رو ورداشته.

خاک بر سر من که گریه ام بند نمیآد...

RADIOHEAD
Like Spinning Plates

While you make pretty speeches
I'm being cut to shreds

You feed me to the lions
A delicate balance

And this just feels like spinning plates
I'm living in cloud cuckoo land
And this just feels like spinning plates
Our bodies floating down the muddy river




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر