اد اٌبرايان گيتاريست Radiohead هم وبلاگ می نويسه!! اتفاقا خیلی هم با مزه می نویسه!! داشتم از خنده می مردم یه جاهاییش واقعا خدا بودن. پیشنهاد می کنم برین حتما بخونین. یه جاش هست که داره میگه که مجبوریم تام رو قبل از کنسرت متقاعد کنیم که پوشیدن گوش های میکی ماوس با عقاید ضد کاپیتالیستیش مغایرت داره :)))))))))) دیگه خسته شدم باید از این گروه برم و یه گروه جدید بزنم. تو پست بعدیش میگه کارای گروه جدید خوب دارن پیش میرن با فیل Phil (درامیست گروه) حرف زدم اونم موافقه. بعد تو پست بعدی میگه خب دیگه کم کم کارای گروه جدید درست شده تقریبا، من که گیتاریستم و فیل درامیست و تام رو هم به عنوان خواننده دعوت کردیم و کالین هم میآد!!! :))
هیچ وقت فکر نمی کردم چنین طنزی داشته باشه به قیافه اش نمیآد! راستی یه مطلب در مورد اینکه چگونه یک PinkRadioFloydHeadish بشویم تو مجله نوشتم و جاتون خالی کلی فحش خوردم همونطوری که اول مطلب پیشبینی کرده بودم. خیلی جالبه که هنوز هم اونایی که میآن و نثر محاوره ای رو می بینن دهنش رو باز می کنن و خوووووب با الطاف بی کرانشون مستفیضت می کنن. آدم دیگه با خودش می گه بعد از تقریبا دو سال اینطوری نوشتن اینا باید عادت کرده باشن اما زهی خیال باطل!
متاسفانه جواب اون شخص رو دادم که نباید می دادم (جواب رو!). می تونه یه بازی مزخرف درست شه که آخرش بازم من از شدت توهین ها جا بزنم و در برم. ولی واقعا نمی فهمم اینا اگه به این حد بینهایت از نوشته های من بدشون میآد چرا میآن هر جا می نویسم می خونن و تازه کلی چیز هم یادشونه از نوشته ها! موضوع جالبی برای تحقیقه، نه؟ و اينکه اول خودش بيآد يه سري حرف بهم بزنه بدون اسم و بعدش با يه اسم ديگه هم بيآد از خودش دفاع کنه و يه سري ديگه بهم حرف بزنه ديگه اوج جالبيه ماجراست! آخه مي دونين IP يه چيز فوق العاده به درد بخوريه ؛)
یه سوال خیلی بزرگ که تو ذهنمه اینه که آخه چطوری یکی می تونه به خودش اجازه بده که اینطور راحت در مورد دیگران بر مسند قضاوت و تحلیل روانشناسانه بشینه و دیگری رو کم عقل، سبک مغز، دچار کم عمقی عقلی، لوس، مزخرف، تحفه، سخیف، مضحک، کوته فهم، دارای رفتاری کودکانه به خاطر گفتن اینکه انگلیسی بلده، دارای شخصیت سبک، دارای قلم دبستانی و ضعیف و بی مقدار، چرند گو، هجوه گو، دارای نثری که خواننده را دچار پوچی می کند (آقایون خانوما من شرمنده ام ولی باید بگم که شماها همه پوچ شدین چون اینجا رو خوندین!)، دارای ضریب هوشی پایین (که فکر کنم منظور همون احمق بودنه که کلی لطف کردن و مستقیما این یکی رو نگفتن)... بخونه.
آخه خیلی هم جالبه که اون شخص ۳ بار در ۳ ساعت اومده و هی صفحه رو باز کرده و خونده و بازم جواب داده! آخه عزیز من اگه انقدر که تو با اون صفات عالیه ای که به من نسبت دادی من چرت می نویسم تو باید فقط یه بار اومده بودی و دیده بودی چه چرتیه و رفته بودی و پشت سرتم نگاه نمی کردی نه اینکه تو یه روز سه بار شایدم بیشتر بیآی هی تو صفحه سرک بکشی!!! استغفرالله و ربی اتوب علیه!!! تف تف! یکی به من بگه اینا چشونه!
هی میگه اینجا که وبلاگ نیست هر جور دلت می خواد می نویسی! آخ اگه اون کسی رو که این حرف رو انداخت تو دهن مردم رو پیدا کنم ... مممم خب فکر نکنم کار خاصی باهاش بکنم چون کلا آدم خشنی نیستم (دوباره درست برعکس اون چیزی که شماها فکر می کنین!) ولی مطمئنا بهش می گم که اصلا نثر وبلاگی یعنی چی که یه جا بشه استفاده کرد و یه جا نشه؟ این قوانین مسخره رو برین تو همون روزنامه های قلمبه سلمبتون اجرا کنین دست از سر این نشریات و سایت های اینترنتی بردارین دیگه شما رو به خدا!
جالب اینجاست که گفته «از زمانی که نثر سخيف و بچهگانه شما به مجله اضافه شده خواننده دچار پوچی میشود» درست مثل تمام نظراتش در مورد گفته های من توی متن در مورد گروه ها اینم همونطور بدون اطلاع کافی نوشته شده. اگر این آدم یه کم واقعا مجله ای که به من میگه حرمتش رو نگه دارم رو می شناخت می فهمید که از شماره صفر من دقیقا با همین نثر توش نوشتم!
از شما چه پنهون داشتم حرص می خوردم گفتم اقلا بیآم تو وبلاگم یه ذره داد بزنم! آخه به خدا اگه ازم انتقاد درست بشه من خیلی حرف گوش کنم اما اینا که میآن از اول تا آخر فحش میدن بدون هیچ دلیلی و تازه ادعاشون هم میشه که توهین نکردن (یعنی کم عقل و کوته فهم و... اینا توهین نیست بلکه نوازشه و من حالیم نمی شه، اه که من چقدر ضریب هوشیم پایینه!) دیگه دادم رو در میآرن! ساکت هم که میشینم دچار افسردگی میشم که آخه چرا باید یه آدم بیآد اینا رو به من بگه و چهار نفر دیگه هم بیآن بخونن و چون منو نمیشناسن باورشون بشه :( ولی این دفعه دیگه در نمیرم! اینا باید بفهمن که با فحش دادن و خورد کردن شخصیت آدمها و خفه کردنشون هنر نمی کنن.
بگذریم، فکر کنم باید از همون اول هم اینو می گفتم فقط:
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر